Tuesday, December 26, 2006
هرگز کتاب گلستان سعدی را از ابتدا تا انتها نخوانده بودم ولی در دوره دبیرستان در کتاب فارسی اشعار عرفانی وحکایتهایی از او شنیده بودم. برای اولین بار که چیزی مخالف سعدی شنیدم از دوستی بسیار فرزانه بود که کتاب "حافظ چه می گوید " را به من هدیه داده بود و در یک گفتگوی تلفنی در مورد آن باهم گفتگو می کردیم. که صحبت به سعدی شیراز کشید و ایشان برایم گفتند که سعدی در باب پنجم کتاب گلستان سعدی از بچه بازی خود گفته است. اصلاً ارادتی به سعدی نداشتم .( در همین جا بگویم که اسم مستعار پارمیس سعدی هیچ ارتباطی با اردادت به سعدی ندارد.قبلاً در سایت کافر در پاسخ به عبدالله کافر شکن این نکته را توضیح داده ام) چون تعریف و تمجیدهایی که از محمد کرده بود برایم جالب نبود. اما اینکه کسی بچه باز باشد و از بچه بازی خود خیلی راحت بنویسد ، برایم عجیب بود. درست روز بعد از این گفتگو بود که کتاب گلستان سعدی را خریدم که از اول تا آخر آن را بخوانم.اما راستش تا چند روز پیش، به جز همان باب پنجم بقیه راکنار گذاشتم ، چون اکثر حکایتهایی که در ابتدای کتاب خواندم، برایم آشنا بود.در ابتدای کتاب که القابی به اتابک سعد زنگی داده بود که آقای اتابک اگر می خواست این القاب را بکشد باید یک تریلی با کمر شکن کرایه می کرد. بگذریم همه کتاب را که خواندم با خود گفتم ما سالیان سال چه معیارهایی بر ذهنمان حاکم بوده که 600 سال سعدی را استاد سخن نامیده ایم.گفتن کلمات مسجع تهی از معنی چه لطفی دارد.کلماتی مسجع یا عباراتی موزون که از زن ستیزی و یهودی ستیزی و بچه بازی گفته باشد ، آیا به لطف موزون بودن زشتی خود را از دست می دهند؟
حکایت بیت و نهم باب بیست و دوم می گوید:
یکی از بزرگان بادی مخالف در شکم پیچیدن گرفت و طاقت ضبط آن نداشت . بی اختیار از وی جدا شد.گفت ای دوستان !مرا در آنچه کردم اختیاری نبودو بزه ای بر من ننوشتند و راحتی بر من رسید . شما هم به کرم معذور دارید و به عفو در گذارید.
شکم زندان باد است ای خردمند ندارد هیچ عاقل باد در بند
چو باد اندر شکم پیچد فرو هل که باد اندر شکم بار است بر دل
حرف ترش روی ناسازگار چو خواهد شدن پیشش مدار
طبق پند و اندرزهای سعدی باید هر جا باد شکم سراغمان آمد آن را رها کنیم وگرنه عاقل و خردمند نیستیم.
بسیاری از حکایتها از همین دست هستند. مثلاً مردی دختری زشت داشت به یک نابینا شوهر داد.داماد را پیش حکیم نبرد چون می ترسید اگر بینا شود دخترش را طلاق بدهد.فلان درویش چاپلوسی فلان حاکم را کرد و حاکم به او خلعت داد.
اما در اینجا دو بیت شعر از یهودی ستیزی او برایتان می آورم تا اگر زمانی متوجه شدید احمدی نژاد ارادتی خاص به سعدی دارد بدانید از کجا سرچشمه می گیرد.در باب سوم حکایت بیست و پنجم می گوید:
شریف اگر متضعف شود خیال مبند
که پایگاه بلندش ضعیف خواهد شد
ور آستانه سیمین به میخ زر ببندد
گمان مبر که یهودی شریف خواهد شد.
در باب چهارم حکایت نهم می گوید:
در عقد بیع سرائی متردد بودم . جهودی گفت : بخر که من کدخدای قدیم این محلتم و نیک و بد این خانه چنان که من دانم دیگری نداند.هیچ عیبی ندارد .گفتم به جز آنکه تو همسایه منی .
خانه ای را که چون تو همسایه است
ده درم سیم کم عیار ارزد
لیکن امیدوار باید بود
که پس از مرگ تو هزار ارزد
یکی گفت تو به زمین و زمان گیر میدهی.دنیا سعدی را ستایش می کند. کلی شعر زیبا دارد تو فقط چسبیدی به حکایتی که در مورد گوز است یا حکایتی که در مورد یهودی ستیزی است؟
گفتم خوب اگر اشعار زن ستیز او را کنار بگذارم، یهودی ستیزی او را هم کنار بگذارم ، چاپلوسیهای او را هم کنار بگذارم، به صحبتهای روز مره و عامیانه او هم کاری نداشته باشم، به بچه باز بودن او هم کاری نداشته باشم. آن وقت با کدام ذهنیت به دنبال بقیه سعدی بگردم.از همین هاست که شخصیت او بر من معلوم شود. بر ماست که آلودگیهای فرهنگی را به هم میهنانمان بشناسانیم.اگر دنیا به خاطر سعدی هندوانه زیر بغلمان می گذارد ، می داند که تا ما به اینها چسبیده ایم از آنها عقب خواهیم بود.تو می خوابی و آنها کار خودشان را می کنند.چرا امروزه اخلاق ایرانیان با داشتن سعدی و حافظ منحط شده است. چرا داشتن این شاعرها هرگز باعث نشده است که قدمی به جلو برداریم؟ کدام پیشرفت خود را مدیون این شاعرها هستیم؟