Thursday, September 21, 2006
چندی پیش کتابی به نام بالندگی و بازندگی ایرانیان خواندم که در آن کتاب علتهای گوناگون عقب اقتادگی ایرانیان بررسی شده بود.یکی از دلیلهایی که برای عقب افتادگی گفته شده بود این بود که سهم مطالعه هر ایرانی در یک ماه تنها 2 دقیقه است.این رقم خیلی نا امید کننده بود.ولی دیروز به این نتیجه رسیدم که می شود نویسنده دچار وهم شده باشد که این مردم را که آمار چاپ تنها یکی از کتابهایشان به چاپ هفتادم رسیده است ، بی مطالعه می داند. در اتوبوس کتابی را دست دو بانو دیدیم که بر روی آن نوشته بود چاپ شست و هشتم. با دیدن چاپ 68 کنجکاو شدم که ببینم این چه کتابی است که به چاپ 68 رسیده است.نام کتاب " صلوات کلید حل مشکلات بود" همینکه جایی برای نشستن گیر آوردم به آن دو بانو گفتم چند لحظه کتابتان را می دهید تا نگاهی به آن بیندازم؟ آن دو بانو با شور فراوان آن کتاب را به من دادند.گردآورنده کتاب کسی به نام حکیم هندی بود. در سرآغاز کتاب درباره کتاب بد و خوب روشنگری کرده بود و گفته بود این کتابی است که شما به هر که دوست دارید می توانید برای رفع مشکلاتش به او هدیه بدهید. در پشت کتاب هم نوشته بود که این کتاب داروی هر دردی است.اگر بدهکارید اگر طلسم وجادو را می خواهید باطل کنید و اگر......خلاصه کتاب را ورق زدم و در این راه طولانی چند صفحه ای از این کتاب جادویی را خواندم. با خواندن این کتاب تمام ذهنیتهای علمی من هم دگرگون شد. دیگر فکر نمی کنم که دو دو تا می شود 4 تا. در این کتاب نوشته شده بود که صلوات فرستادن درمان هر دردی است. هم بیماریها با فرستادن صلوات خوب می شود و هم گرفتاریها و بدهکاریها. نویسنده گفته بود که در بیرون از کشور بودم و با نذر صلوات به گونه غیر قابل باوری دشواری من حل شد. چیزهایی در این کتاب آموختم که برخی از دشواری های مرا هم حل خواهد کرد.از فردا هر وقت شیرینی بپزم دیگر نیازی به افزودن شکر به آن ندارم همه چیز که آماده شد پیش از گذاشتن در فر هزار صلوات بر روی آن فوت می کنم . به امر خدا شیرینی بدون شکر شیرین می شود.دو حدیث نغز از میان حدیثهای این کتاب نقل می کنم تا شما هم به این فیض برسید و بدانید که چگونه بنیاد دانش در این کتاب زیر و رو شده است. شیرینی عسل
روزی حضرت محمد و علی با هم در جایی نشسته بودند که زنبوری کنار آنها آمد و آغاز به ویز و ویز کرد.علی به محمد گفت می دانی این زنبور چه می گوید؟ علی گفت نه! گفت می گوید یک ظرف عسل در فلان جاست بروید بیاورید. علی رفت و ظرف عسل را آورد. به محمد گفت از او بپرس گرده گیاه که تلخ است چگونه به عسل شیرین تبدیل می شود.محمد گفت زنبور می گوید هنگامیکه گرده گیاه را خوردیم چند چرخ که زدیم به ما الهام می شود که بر محمد و آل او صلوات بفرستیم . پس از صلوات است که عسل شیرین می شود.
یک برابر است با 10000
روزی مردی نزد محمود سبکتکین می آید و می گوید من هزار درهم بدهکار بودم . می ترسیدم بمیرم و نتوانم این دین را ادا کنم. محمد به خوابم آمد و گفت برو این پول را از محمد سبکتکین بگیر. گفتم شاید او خواب مرا باور نکند. گقت به او بگو به آن نشان که هر روز 30 هزار صلوات بر محمد و آل او می فرستی هزار درهم به من بده.محمود سبکتکین با شنیدن این گفتار به گریه افتاد و هزار درهم هم اضافه تر داد. خویشان او گفتند ما که همیشه با تو هستیم و هیچگاه ترا در حال صلوات فرستادن نمی بینیم . تازه وقت نمی کنی این همه صلوات بفرستی.گفت در حدیثی شنیده بودم که یک صلوات به هنگام عشا و نیمه شب و پس از عشا با 10000 صلوات برابری می کند. من در این سه زمان همیشه صلوات می فرستم . گریه من از این بود که بر من ثابت شد این حدیث راست است
در بخشی از کتاب نام هیئت های فراوانی در تهران و شهرستانها همراه با شماره موبایل بانی آنها گذاشته بود که کسان با تماس با آن شماره تلفن ها می توانستند به این هیئت های علمی بپیوندند و با این روش تمام دشواری های ایران زمین و پس از آن جهانیان را گره گشایی کنند.( راهشان پر رهرو باد) اتفاقاً عصر آن روز با ناشری قرار داشتم.او گفت کتابهایی نظیر" چه کسی پنیر مرا برد" یا "قورباغه را قورت بده "اگر اصل آن را گیر بیاوری و برگردان کنی ما از شما می خریم. این کتابها بدست مترجمهای فراوانی برگردان شده است و فروش فراوانی داشته است.اصلاً مهم نیست که کسان دیگری پیش از شما آنها را برگردان کرده اند. ما برگردان شما را خواهیم خرید. من گفتم کتابی دیروز دیدم که از کتاب چه کسی پنیر مرا برد پر فروش تر بوده است. گفت چه کتابی؟ گفتم کتاب "صلوات کلید حل مشکلات". گفت ما خودمان زمانی با ناشر این کتاب در پخش همکاری می کردیم . چاپ هفتادم را خودمان داشته ایم. ناشر این کتاب آخوندی در شهر علمیه قم است که از فروش این کتاب به چنین ثروتی رسیده است که دیگر هیچ کس را تحویل نمی گیرد . او هر وقت ما را می بیند رویش را از ما بر می گرداند.
کارایی این کتاب را هر روز به چشم خود می بینم.بیشتر بانوان در کیف خود یک تسبیح دارند . همینکه جایی برای نشستن پیدا می کنند تسبیح را از کیف خود در می آورند و آغاز به یادکردن و صلوات فرستادن می کنند. آنهایی هم که تسبیح ندارند با انگشتان می شمارند.هر از چند گاهی با دوستم که حرف می زنم می بینم سرش را به نشانه اینکه در حال گوش کردن به من است تکان می دهد و ولی زیر لب در حال صلوات فرستادن است.
نتیجه اخلاقی این نوشتار
از این پس کوشش کنیم به آمار نویسندگانی که بیخود و بی جهت مردم ایران را به خاطر مطالعه نکردن عقب افتاده می دانند اهمیت ندهیم .مردم ایران خیلی فهیم تر از این حرفهاست. تنها چاپ یکی از کتاهایش به رقم هفتاد می رسد. .