Saturday, May 05, 2007
نویسنده قرآن کیست؟
بخش2
زید ابن عمر ابن نوفل
در زمان محمد جنبشی بر علیه بت پرستی در حال شکل گیری بود.این جنبش توسط عده ای آزاد اندیش هدایت می شد که با بت پرستی مخالف بودند و برای اینک نیازهای روحی خود را برآورده کنند ، به دنبال یک دین جدید بودند.به آنها حنفی می گفتند.فرهنگ لغات بزرگ اسلام در صفحه 161-162 خود می نویسد که حنیف در لغت به معنی منحرف و مرتد می باشد. معانی دیگر حنیف از این قرارند:
1. کسی که نسبت به اسلام خلوص دارد.
2. کسی که در ایمان خود مطابق سنت رفتار می کند.
3. کسی که پیرو دین ابراهیم است.
کلیر تیسدال در کتاب معروف خود " ریشه ها و منابع اسلام و قرآن " در صفحه 289 می نویسد :
حنیف در واقع به معنی کثیف و مرتد می باشد.عربها این واژه را برای زید بکار می بردند . چون او بت پرستی را ترک کرده بود.محمد در ابتدا از این واژه برای پیروان دین ابراهیم استفاده کرد، سپس هر کسی را که پیرو اسلام راستین بود ، حنیف نامید.بنابر این فرض بر این است که مسلمانان حنیف و پیرو زید هستند.کلیر تیسدال در ادامه می نویسد: این نام خوشایند محمد بود و با حس خوبی آن را ادا می کرد.مطابق نوشته های ابن اسحاق(ص 99) معروفترین مرتدهای (حنفی) آن دوره از این قرار هستند:
1- ورقه ابن نوفل- او بعداً مسیحی شد
2- عبیدالله جهش که پس از هجرت به حبشه به دین مسیحیت درآمد و همسر او، ام حبیبه که دختر ابوسفیان بود بعد ها به همسری محمد درآمد.
3- عثمان ابن الحریث که بعدها به امپراطوری روم شرقی رفت و مسیحی شد.
4- زید ابن عمر ابن نوفل که می گفت بت پرستی را ترک کرده است و به دین ابراهیم درآمده است.
ورقه ،پسر عموی خدیجه همسر محمد بود که بعضی از نویسندگان می گویند وی پیش از اینکه به دین مسیحیت درآید ، یهودی بوده است.عبیدالله نوه عبدالمطلب بود و عثمان ابن الحریث نیز کسی بود که دربار روم شرقی پست مهمی را در سوریه به او پیشنهاد کرده بود. تنها کسی که حنفی سرسخت باقی مانده بود ،زید ابن عمر بود.او همیشه می گفت : من خدای ابراهیم را می پرستم. وی همیشه مردم شهر خود را به این دلیل که راه خطا می رفتند ، سرزنش می کرد.کلیر تیسدال می گوید: (ریشه و منبع اسلام و قرآن ص 229-230) زید هر سال به غار حرا که در نزدیکی مکه بود ، می رفت و بی تردید بر محمد که او هم برای تفکر و تعمق به آنجا میرفت ، اثر گذاشته است.
ابن اسحاق(ص99-100 ) می نویسد : زید هر وقت رو به کعبه می کرد ، می گفت : لبیک به راستی چه در عبادت و چه در خدمت.او هر وقت به قبله رو می کرد ، می گفت: پناه می برم به آنچه ابراهیم پناه می برد.زید قربانی کردن به پای بت ها را کاری زشت و ناپسند می دانست و از زنده به گور کردن نوزادان دختر به زشتی یاد می کرد.( من فکر می کنم در عربستان چنین سنتی به ندرت دیده شده است. چون نه در قرآن و نه در احادیث ، هیچ کدام به این موضوع اشاره نکرده اند. این کتابها بیهوده از سنت دختر کشی در عربستان حرف می زنند . بدون اینکه حتی یک مثال واقعی در این ارتباط بزنند.{ داخل پرانتز از نویسنده است.})
آمنه، یکی از دختران ابوبکر، زید ابن عمر را در کعبه می بیند. ابن اسحاق در این ارتباط می نویسد:
هشام ابن عروه از پدرش شنیده است که او از مادرش شنیده است که روزی یکی از دختران ابوبکر ، زید ابن عمر را در زمان پیری در کعبه می بیند که به دیوار کعبه تکیه زده است و می گوید: ای خدا اگر می دانستم که دوست داری چگونه عبادتت کنم ، به همان شیوه عمل می کردم ، ولی نمی دانم. سپس کف دو دستش را بر زمین گذاشت و سجده کرد.
در مورد سرنوشت زید ابن عمر در نوشته های تاریخی چیزی وجود ندارد.اما ابن اسحاق می گوید که پدر عمر ابن خطاب با زید بسیار بد بود و او را همیشه آزار می کرد. عاقبت زید کشته شد.(عمرابن خطاب برادر زاده زید ابن عمر بود.)اینکه چه کسی زید را کشته است در پرده ابهام قرار دارد. ابن اسحاق در صفحه 122 کتاب خود می نویسد : " وقتی پدر عمر ابن خطاب زید را آزار داد ، زید چاره ای ندید جز اینکه به جاهای بالاتر مکه نقل مکان کند. او به غار حرا رفت که روبروی کعبه قرار داشت و همیشه به صورت پنهانی به دیدار کعبه می رفت.
زید در جستجوی دین ابراهیم از مکه خارج شد و به سوریه رفت. سرانجام به مکه برگشت ، اما کشته شد.همانطور که قبلاً گفته شد ، زید به خاطر سرسختی نشان دادن در دین حنیف و به خاطر اینکه دین مردم قریش را استهزا می کرد ، توسط آنها از مکه رانده شد.او اجازه زندگی در آنجا را نداشت.زید در نزد قریشیان بسیار منفور بود و عده ای زیادی از آنها با تحقیر در او می نگریستند.او مجبور بود که در غار حرا که مقابل مکه بود ،زندگی کند.محمد که در آن زمان سرگردان بود ، به غار حرا می رفت و با زید دیدار می کرد.ابن اسحاق همچنین می گوید که جبرئیل چندین بار در غار حرا با محمد ملاقات کرد. در بعضی اوقات محمد اقرار می کرد که گاهی جبرئیل را به شکل یک انسان می دیده است. بنابراین بعید نیست که محمد زید را در غار حرا می دیده و از او در مورد دین جدید یاد می گرفته و خیال می کرده است که جبرئیل در قامت یک انسان به نزد او آمده است و این نکته بعید نیست که زید علاقه مند بوده است که خواندن اشعار خود را که بعد ها آیه های قرآنی نام گرفت ، به محمد یاد بدهد.
ابن اسحاق می نویسد که محمد هر ساله به مدت یک ماه برای به جا آوردن سنت قدیمی تحننوث و عبادت به غار حرا می رفت. (در اینجا باز هم ریشه بت پرستی محمد آشکار می شود.) قریشیها تحننوث را به مفهوم خلوص مذهبی می دانستند.
صحیح بخاری نیز تصدیق می کند که محمد زید را در غار حرا ملاقات کرد. او می گوید : محمد زید را در غار ملاقات کرد و از گوشتی که برای بتها قربانی کرده بودند به او تعارف کرد. (Sahih Bukhari, 7.67.407, 5.58.169)
در این کتاب از قول عبدالله می گوید:
رسول خدا گفت که در غار حرا زید ابن عمر ابن نوفل را ملاقات کرده است و این رخداد پیش از به پیامبری رسیدن محمد بوده است.پیامبر از گوشتی که کافران به او داده بودند ، به زید تعارف کرد اما زید از خوردن آن پرهیز کرد و گفت من هرگز از آنچه شما به پای بتها قربانی کرده اید نخواهم خورد . هیچ گوشتی را نخواهم خورد مگر اینکه موقع ذبح آن نام الله ذکر شده باشد.
صحیح بخاری در جلد 5 فصل 58 صفحه 169 می گوید
عبدالله ابن عمر نقل کرد :
محمد زید ابن عمر را در بلده پیش از اینکه به پیامبری برسد ملاقات کرد.گوشتی به پیامبر تعارف شد و پیامبر از خوردن آن امتناع کرد.سپس به زید تعارف کردند ، او هم گفت من هرگز از گوشتی که به پای بتهای سنگی خود قربانی کرده اید نخواهم خورد. من از گوشت هیچ قربانی نخواهم خورد به جز اینکه در موقع ذبح آن نام الله برده شده باشد.او همیشه از شیوه ای که قریش گوسفند قربانی می کرد انتقاد می کرد و می گفت : این گوسفندان را الله خلق کرده است و از آسمان برای آنها آب فرستاده است و سپس در زمین برای آنها علف رویانده است. آنگاه شما به نام غیر الله آنها را قربانی می کنید؟ زید ابن عمر از سنتهای آنها پیروی نمی کرد و اعمال آنها را کریه و زشت می دانست.
عبدالله ابن عمر نقل می کند:
زید ابن عمر ابن نوفل به شام رفت به این امید که یک دین حقیقی برای پیروی کردن پیدا کند.او به یک طلبه یهودی برخورد و از او در مورد دینش پرسش کرد. اوگفت:" من تصمیم دارم به دین شما درآیم . لطف کن و در مورد آن برایم توضیح بده." مرد یهودی به او گفت تو هرگز دین ما را پذیرا نخواهی شد ، بجز اینکه خشم الله را پذیرا باشی.او گفت : من هرگز از چیزی گریزان نیستم به جز از خشم الله و اگرتوان رویارویی با خشم او را داشتم، حتی به اندازه ی ذره ای ازآن را تحمل نمی کردم. آیا می توانی از دینهای دیگر چیزی برایم بگویی؟او گفت من از هیچ دین دیگری به جز دین حنیف نمی دانم. زید پرسید حنیف چیست؟او در پاسخ گفت:" حنیف دین ابراهیم بود که نه یهودی بود و نه مسیحی و هیچ چیز را به جز الله پرستش نمی کرد."زید مرد یهودی را ترک کرد و به سراغ یک مسیحی رفت و پرسشهای قبلی را تکرار کرد. مرد مسیحی به او گفت تو هرگز نمی توانی به دین مسیح درآیی جز اینکه نفرین الله را پذیرا باشی. زید گفت من از چیزی گریزان نیستم جز نفرین و خشم الله و اگر حتی توان داشتم ، ذره ای از این نفرین و خشم را بر خود پذیرا نمی شدم.از او پرسید آیا می توانی در مورد دینهای دیگر راهنمائیم کنی؟ مرد مسیحی همان حرفهای مرد یهود را تکرار کرد . آنگاه زید دستان خود را بالا برد و گفت: ای الله من تو را شاهد می گیرم که دینی به جز دین ابراهیم برنگزیدم.
اسما بنت ابی بکر نقل می کند که زید ابن عمر ابن نوفل را در حالیکه دیده که به دیوار کعبه تکیه کرده بوده است و رو به مردم قریش می گوید سوگند به الله که در میان مردم قریش هیچ کس به جز من پیرو دین ابراهیم نیست.او همیشه دختران نوزاد را از زنده به گور شدن نجات می داد و می گفت او را نکشید . به جای شما من به او غذا می دهم.
اولین حدیث در مورد پیشینه محمد به ما می گوید که از گوشت قربانی شده به پای بتها می خورده است.(بنابراین این حدیث گفتار ابن کلبی را مبنی بر بت پرست بودن محمد تصدیق می کند. رجوع کنید به بخش یک همین مقاله)زید سرسختانه از خوردن گوشتی که به پای بتها قربانی شده است ، خودداری می کند.محمد از زید یاد می گیرد که از خوردن گوشت حرام اجتناب کند. حدیث اول با دوم در ارتباط با خوردن گوشت حرام توسط محمد با هم تناقض دارند.با کمی غور کردن در مورد این دو حدیث می توان متوجه شد که محمد ایده حرام بودن گوشت قربانی و همینطور الله، خدای یگانه را از زید یاد گرفت.آیا ما نمی توانیم نتیجه گیری کنیم که ایده اسلام از زید گرفته شده است؟در زندیگینامه محمد که به دست ابن هشام نوشته شده است ، به چندین بیت شعر از زید ابن عمر ابن نوفل بر می خوریم که به آیه های قرآنی شباهت دارد.آیا با همه اینها نباید نتیجه بگیریم که پس از کشته شدن بی موقع و مرموز زید ، محمد ردا و فلسفه و ایدئولوژی و شعر او را برداشت و در مورد حنفیت تبلیغ کرد؟
ابن سعد در جلد یک صفحه 185 از کتاب خود می نویسد :وقتی محمد شروع به تبلیغ اسلام کرد ، یکی از آنهایی که به دین اسلام در آمده بود با او در مورد گفتار زید صحبت کرد و او در پاسخ گفت من او را در بهشت دیده ام. آیا این نکته ثابت نمی کند که محمد به ایمان و نقش زید در شکل گیری حنفیسم یا اسلام ، اقرار داشته است؟گزیده ایی از کتاب ابن سعد در اینجا ثابت می کند که محمد ایده های خود را از زید گرفته است.
" زید ابن ابن عمر ابن نوفل گفت که من مسیحیت و یهودیت را بوئیده ام اما آنها را دوست نداشته ام.من به سوریه و سرزمینها همسایه آن سفر کرده ام و در بازگشت از بت پرستی و مسیحیت و یهودیت بیزار شده ام.او به من گفت : من می بینم که شما به دنبال کیش و آیین ابراهیم هستید.ای برادران مکی من! شما به دنبال کیشی هستید که امروزه طرفداری ندارد.این دین ، دین پدر شما ابراهیم است و یک دین حقیقی است.او نه یهودی بود و نه مسیحی و همیشه به سمت این کعبه که در شهر شماست سجده می کرد.
به احتمال زیا د زید چندین سوره از سوره های قرآن را نوشت( از جمله سوره هایی که در مورد ابراهیم حنیف است.. در حدود 30 سوره)
سوره 2:135 : یهود و نصارا گفتند ای مردم به دین ما درآیید تا راه راست را یافته و حق را بپویید . ای پیغمبر در جواب آنها بگو ما دین ابراهیم حنیف را پیروی می کنیم که پاک و منزه از شرک است.
سوره 3:67 : ابراهیم به دین یهود ونصاری نبود . لیکن به دین حنیف توحید و اسلام بود و هرگز از آنان که به خدا شرک آوردند نبود.
سوره 3:95 : خدا راستگوست. ابراهیم حنیف هرگز از آنان که به خدا شرک آورده اند ، نبوده است.
4:125 :کدام دین بهتر از آن است که مردم خود را تسلیم حکم خدا نموده و سر زیر بار فرمان حق آورند و هم نیکوکار باشندو پیروی از آیین ابراهیم حنیف کنند. آن ابراهیمی که خدا او را به مقام خاص دوستی خود برگزیده
6:161 :بگو ای پیامبر خدا مرا به راه راستا هدایت کرده است. به دین پاک ابراهیم حنیف که وجودش از هر شرکی مبرا بوده است.
6:79: من رو به کسی می کنم که حنیف است و برپا دارنده آسمان و زمین است وهرگز با مشرکان موافق نخواهم بود.
16:120: همانا ابراهیم ، حنیف و مطیع و فرمانبردار بود و هرگز به خدای یکتا شرک نیاورد.
10:105: رو به آیین حنیف بیاور و هرگز لحظه ای هم آیین مشرکان نباش
22:31:حنفا، بی هیچ شایئبه ای خدا را بپرستید که هر که غیر خدا را پرستد، بدان ماند که از آسمان درافتد و مرغان در فضا بدنش را به منقار کشند.یا بادی تند او را به مکانی دور در افکند.
98:5: و امر نشدند مگر بر اینکه خدا را به اخلاص کامل در دین حنیف پرستش کنند و از غیر دین حق روی برگیرند و نماز به پای دارند و زکات به فقیران بدهند .این است دین درست.
30:30:پس تو ای رسول! مستقیم رو به جانب آیین پاک حنیف بیاور و پیوسته از طریق دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است ، پیروی کن که هیچ تغییری در خلقت خدا نباید داد. این است آیین استوار حق و لیکن اکثر مردم از آن آگاه نیستند.
همانطور که قبلاًذکر شد ،زید ابن عمر با سنت زنده به گور کردن دختران مخالف بوده است و همواره آن را تقبیح می کرده است. قرآن در سه آیه از این عمل که به ندرت اتفاق می افتاده است ، یاد کرده است.این آیه ها از این قرارند:
16:58: و چون یکی از آنها را به فرزند دختری مژده آید از شدت غم وحسرت رخسارش سیاه شده و سخت دلتنگ می شود.
17:31:هرگز فرزندان خود را از ترس فقر به قتل مرسانید که ما رازق شما و.آنها هستیم. زیرا قتل آنها گناهی بزرگ است
81:9: آن بیگناه را به کدامین جرم کشتید [1].
آشکار است که آیه ها بالا را محمد از زید الهام گرفته بود. احتمال دارد که خود او آنها را نوشته بوده است.وقتی که زید مرد ، محمد به سادگی گقت که اینها آیه هایی است که خدا به او وحی کرده است.
لبید:
لبید شاعر دیگری بود که محمد همیشه او را تحسین و ستایش می کرد.در اینجا به صورت مختصر از تأثیر لبید بر تألیف قرآن سخن خواهیم گفت.
لبید پسر ربیعه ابن جعفر الامیری بود.فرهنگ لغات اسلام در صفحه282 خود نوشته است که لبید در کوفه عراق در سن 157 سالگی درگذشت.همانطور که قبلاً گفتیم لبید یک از 7 شاعری بود که اشعارش را المعلقات می گفتند.تاریخ نویسان اسلامی می گویند وقتی لبید اولین آیه از سوره بقره را که بر دیوار کعبه آویزان شده بود دید، شعر خود را از دیوار کعبه پایین کشید و اسلام آورد.این ادعا ادعایی پوچ است. چون اولین آیه از سوره بقره الف لام میم است که حروفی رمزی است و حتی خود محمد می گفت فقط خدا می داند که مفهوم این حروف چیست.
لبید در شعرش گفته بود :" بدان که هر چیزی جز الله باطل است." و محمد همین را برای آن شاعر واقعی تکرار کرده بود.
حتی اگر این ادعا را قبول کنیم و باور کنیم که لبید پس از شنیدن آیه های قرآنی اسلام آورد ، باز بهتر بر ما معلوم می شود که لبید پس از اسلام آوردن به محمد کمک کرده که آیه های قرآنی را به صورت شعر درآورد و به اسم کلام خدا که از طرف جبرئیل بر او نازل شده ،تحویل مردم بدهد.
در احادیث به مرجعهایی از اشعار لبید بر می خوریم. این احادیث از این قرارند:
صحیح بخاری:
حقیقی ترین کلامی که از شاعری بر زبان آمده است ، کلام لبید است(. 5.58.181)
ابوحریره نقل می کند که محمد گفته است ، حقیقی ترین کلامی که شاعری بر زبان رانده است، کلام لبید است.او آشکارا گفت که هر چیزی جز الله باطل است.امیه ابن الصلاه درصدد بود که به دین اسلام درآید اما منصرف شد.
شعر حقیقی بر فنا ناپذیری الله گواهی می دهد.( 8.76.496)
جلد 8 فصل 86 صفحه 496:
ابوحریره گفت: پیامبر خدا فرمود که حقیقی ترین شعری که شاعری تاکنون گفته است این است که همه فناپذیرند به جز الله
البته این حدیث به شعر لبید اشاره دارد.
صحیح مسلم:
کلام حقیقی در شعر عربی ، کلام لبید است." به غیر از الله هر چیز بیهوده و باطل است." 28.5604
کتاب 28 شماره 5604: ابو حریزه گفت محمد که درود خدا بر او باد گفت : حقیقی ترین کلامی که از شاعری بر زبان آمده است ، کلام لبید است.
به نظر من محمد در ابتدا دلش می خواست که یک شاعر معروف بشود . اما فقط از شیوه ، ریتم و لغات شاعران زمان خود تقلید کرد.اما بی سوادی او بزرگترین سدی بود که در مقابل او بود.تا اینکه با مربیان خود ، زید و لبید آشنا شد و به طور کلی مسیر خود را عوض کرد.
در ابتدا و پیش از اینکه با خدیجه ازدواج کند ، محمد تمایل داشت که یک شاعر بشود.او به سه شخصیتی که ذکر آنها رفت بسیار علاقه مند بود و احترام می گذاشت. دو نفر از آنها شاعر بودند و زید به زبان امروزی یک اومانیست بود.اما وقتی با خدیجه ازدواج کرد و با افرادی از خویشاوندان او که بت پرست نبودند و در دینهای دیگر صاحب نظر بودند آشنا شد، نظر خود را تغییر داد. دراین موقع بود که به فکر معرفی یک سیستم اعتقادی جدید افتاد.در حقیقت قرآن می گوید که قریش بر این باور بود که محمد قصد شاعری دارد.اما الله قریشیان را به خاطر چنین تهمتی سرزنش می کند.در اینجا به چند آیه در ارتباط با شاعری محمد اشاره می کنیم.
52:30 :یا می گویند که شاعری است و ما حادثه مرگ او را انتظار داریم
21:5 :: ولیک این مردم گویند که سخنان قرآن خواب و خیالی بی اساس است . بلی محمد شاعری است که این سخنان را از خود بافته و به الله نسبت می دهد و گرنه باید مانند پیامبران دیگر آیت و معجزه ای برای ما بیاورد.
36:69: و ما نه او را شاعری اموختیم و نه شاعری شایسته مقام اوست. قرآن ذکر الهی و بیان آشکار است.
37:36: آیا ما باید به خاطر شاعر دیوانه ای دست از خدایان خود برداریم.بلکه محمد با برهان روشن حق آمد و پیامبران پیش از خود را تصدیق کرد.
69:41 الی 42: قرآن نه سخن شاعر است و نه سخن کاهنی غیب گو
Bibliography
“The Holy Qur’an,” the internet version of three English translations can be read at: http://www.usc.edu/dept/MSA/quran/]
Ali, Abdullah, Yusuf, “The Holy Qur’an: Translation and Commentary,” Amana Corp., Brentwood, Maryland, 1983.
al-Bukhari, Muhammad b. Ismail, “Sahi Bukhari,” translated in English by Dr. Muhammad Muhsin Khan: [http://www.usc.edu/dept/MSA/fundamentals/hadithsunnah/bukhari/
Muslim, Abu al-Hussain b. al-Hajjaj al-Qushairi, “Sahi Muslim,” translated in English by Adul Hamid Siddiqui: [http://www.usc.edu/dept/MSA/fundamentals/hadithsunnah/muslim/
Hughes, Patrick Thomas, “A Dictionary of Islam;” first published in 1886; latest reprint by Kazi Publications Inc,, Chicago, 1994.
“The Origins of the Koran,”edited by Ibn Warraq, Prometheus Books, Amherst, New York, 1998.
Ibn Ishaq, Muhammad b. Yasr, “Sirat Rasul Allah,” translated in English by A. Guillaume; first by published by Oxford University Press, London in 1955; fifteenth reprint by Oxford University Press, Karachi, Pakistan, 2001.
Ibn Sa’d, Abu Abd Allah Muhammad, “Kitab al-Tabaqat,” vol i, translated in English by S. Moinul Haq, Kitab Bhavan; 1784, Kalam Mahal, Daraya Ganj, New Delhi, India, 1972.
Ibn Sa’d, Abu Abd Allah Muhammad, “Kitab al-Tabaqat,” vol ii, translated in English by S. Moinul Haq, Kitab Bhavan; 1784, Kalam Mahal, Daraya Ganj, New Delhi, India, 1972.
Ibn al-Kalbi, Hisham, “The Book of Idols (Kitab Al-Asnam),” translated in English by Nabih Amin Faris, Princeton University Press, 1952. [http://www.answering-islam.org/Books/Al-Kalbi/index.htm ]
al-Misri, Ahmed ibn Naqib, “Raliance of the Traveller (‘Umdat al-Salik),” revised edition, translated by Nuh Ha Mim Keller, Amana Publications, Bettsville, Maryland, 1999.
Abul Kasem writes from Sydney.
[1] خوانندگان محترم .مترجمان قرآن به فارسی در همه جا صادقانه عمل نکرده اند. مثلاً در اینجا قتلت فعل مفرد است و به معنی کشته شد می باشد اما مهدی الهی قمشه ای این آیه را به این صورت ترجمه کرده است." به کدامین گناه آنها را کشتید؟ در مورد حنیف هم همه جا حنیف را اسلام معنی کرده است.آیه 37:36 را هم به این صورت معنی کرده است: محمد با حجت و معجزه پیامبران دیگر را نیز تصدیق کرد . در حالیکه در متن اصلی کلمه معجزه وجود ندارد. در کل به ترجمه های فارسی نمی توان اعتماد کرد. بهتر اسات به متن عربی هم توجه کنید.
بخش2
زید ابن عمر ابن نوفل
در زمان محمد جنبشی بر علیه بت پرستی در حال شکل گیری بود.این جنبش توسط عده ای آزاد اندیش هدایت می شد که با بت پرستی مخالف بودند و برای اینک نیازهای روحی خود را برآورده کنند ، به دنبال یک دین جدید بودند.به آنها حنفی می گفتند.فرهنگ لغات بزرگ اسلام در صفحه 161-162 خود می نویسد که حنیف در لغت به معنی منحرف و مرتد می باشد. معانی دیگر حنیف از این قرارند:
1. کسی که نسبت به اسلام خلوص دارد.
2. کسی که در ایمان خود مطابق سنت رفتار می کند.
3. کسی که پیرو دین ابراهیم است.
کلیر تیسدال در کتاب معروف خود " ریشه ها و منابع اسلام و قرآن " در صفحه 289 می نویسد :
حنیف در واقع به معنی کثیف و مرتد می باشد.عربها این واژه را برای زید بکار می بردند . چون او بت پرستی را ترک کرده بود.محمد در ابتدا از این واژه برای پیروان دین ابراهیم استفاده کرد، سپس هر کسی را که پیرو اسلام راستین بود ، حنیف نامید.بنابر این فرض بر این است که مسلمانان حنیف و پیرو زید هستند.کلیر تیسدال در ادامه می نویسد: این نام خوشایند محمد بود و با حس خوبی آن را ادا می کرد.مطابق نوشته های ابن اسحاق(ص 99) معروفترین مرتدهای (حنفی) آن دوره از این قرار هستند:
1- ورقه ابن نوفل- او بعداً مسیحی شد
2- عبیدالله جهش که پس از هجرت به حبشه به دین مسیحیت درآمد و همسر او، ام حبیبه که دختر ابوسفیان بود بعد ها به همسری محمد درآمد.
3- عثمان ابن الحریث که بعدها به امپراطوری روم شرقی رفت و مسیحی شد.
4- زید ابن عمر ابن نوفل که می گفت بت پرستی را ترک کرده است و به دین ابراهیم درآمده است.
ورقه ،پسر عموی خدیجه همسر محمد بود که بعضی از نویسندگان می گویند وی پیش از اینکه به دین مسیحیت درآید ، یهودی بوده است.عبیدالله نوه عبدالمطلب بود و عثمان ابن الحریث نیز کسی بود که دربار روم شرقی پست مهمی را در سوریه به او پیشنهاد کرده بود. تنها کسی که حنفی سرسخت باقی مانده بود ،زید ابن عمر بود.او همیشه می گفت : من خدای ابراهیم را می پرستم. وی همیشه مردم شهر خود را به این دلیل که راه خطا می رفتند ، سرزنش می کرد.کلیر تیسدال می گوید: (ریشه و منبع اسلام و قرآن ص 229-230) زید هر سال به غار حرا که در نزدیکی مکه بود ، می رفت و بی تردید بر محمد که او هم برای تفکر و تعمق به آنجا میرفت ، اثر گذاشته است.
ابن اسحاق(ص99-100 ) می نویسد : زید هر وقت رو به کعبه می کرد ، می گفت : لبیک به راستی چه در عبادت و چه در خدمت.او هر وقت به قبله رو می کرد ، می گفت: پناه می برم به آنچه ابراهیم پناه می برد.زید قربانی کردن به پای بت ها را کاری زشت و ناپسند می دانست و از زنده به گور کردن نوزادان دختر به زشتی یاد می کرد.( من فکر می کنم در عربستان چنین سنتی به ندرت دیده شده است. چون نه در قرآن و نه در احادیث ، هیچ کدام به این موضوع اشاره نکرده اند. این کتابها بیهوده از سنت دختر کشی در عربستان حرف می زنند . بدون اینکه حتی یک مثال واقعی در این ارتباط بزنند.{ داخل پرانتز از نویسنده است.})
آمنه، یکی از دختران ابوبکر، زید ابن عمر را در کعبه می بیند. ابن اسحاق در این ارتباط می نویسد:
هشام ابن عروه از پدرش شنیده است که او از مادرش شنیده است که روزی یکی از دختران ابوبکر ، زید ابن عمر را در زمان پیری در کعبه می بیند که به دیوار کعبه تکیه زده است و می گوید: ای خدا اگر می دانستم که دوست داری چگونه عبادتت کنم ، به همان شیوه عمل می کردم ، ولی نمی دانم. سپس کف دو دستش را بر زمین گذاشت و سجده کرد.
در مورد سرنوشت زید ابن عمر در نوشته های تاریخی چیزی وجود ندارد.اما ابن اسحاق می گوید که پدر عمر ابن خطاب با زید بسیار بد بود و او را همیشه آزار می کرد. عاقبت زید کشته شد.(عمرابن خطاب برادر زاده زید ابن عمر بود.)اینکه چه کسی زید را کشته است در پرده ابهام قرار دارد. ابن اسحاق در صفحه 122 کتاب خود می نویسد : " وقتی پدر عمر ابن خطاب زید را آزار داد ، زید چاره ای ندید جز اینکه به جاهای بالاتر مکه نقل مکان کند. او به غار حرا رفت که روبروی کعبه قرار داشت و همیشه به صورت پنهانی به دیدار کعبه می رفت.
زید در جستجوی دین ابراهیم از مکه خارج شد و به سوریه رفت. سرانجام به مکه برگشت ، اما کشته شد.همانطور که قبلاً گفته شد ، زید به خاطر سرسختی نشان دادن در دین حنیف و به خاطر اینکه دین مردم قریش را استهزا می کرد ، توسط آنها از مکه رانده شد.او اجازه زندگی در آنجا را نداشت.زید در نزد قریشیان بسیار منفور بود و عده ای زیادی از آنها با تحقیر در او می نگریستند.او مجبور بود که در غار حرا که مقابل مکه بود ،زندگی کند.محمد که در آن زمان سرگردان بود ، به غار حرا می رفت و با زید دیدار می کرد.ابن اسحاق همچنین می گوید که جبرئیل چندین بار در غار حرا با محمد ملاقات کرد. در بعضی اوقات محمد اقرار می کرد که گاهی جبرئیل را به شکل یک انسان می دیده است. بنابراین بعید نیست که محمد زید را در غار حرا می دیده و از او در مورد دین جدید یاد می گرفته و خیال می کرده است که جبرئیل در قامت یک انسان به نزد او آمده است و این نکته بعید نیست که زید علاقه مند بوده است که خواندن اشعار خود را که بعد ها آیه های قرآنی نام گرفت ، به محمد یاد بدهد.
ابن اسحاق می نویسد که محمد هر ساله به مدت یک ماه برای به جا آوردن سنت قدیمی تحننوث و عبادت به غار حرا می رفت. (در اینجا باز هم ریشه بت پرستی محمد آشکار می شود.) قریشیها تحننوث را به مفهوم خلوص مذهبی می دانستند.
صحیح بخاری نیز تصدیق می کند که محمد زید را در غار حرا ملاقات کرد. او می گوید : محمد زید را در غار ملاقات کرد و از گوشتی که برای بتها قربانی کرده بودند به او تعارف کرد. (Sahih Bukhari, 7.67.407, 5.58.169)
در این کتاب از قول عبدالله می گوید:
رسول خدا گفت که در غار حرا زید ابن عمر ابن نوفل را ملاقات کرده است و این رخداد پیش از به پیامبری رسیدن محمد بوده است.پیامبر از گوشتی که کافران به او داده بودند ، به زید تعارف کرد اما زید از خوردن آن پرهیز کرد و گفت من هرگز از آنچه شما به پای بتها قربانی کرده اید نخواهم خورد . هیچ گوشتی را نخواهم خورد مگر اینکه موقع ذبح آن نام الله ذکر شده باشد.
صحیح بخاری در جلد 5 فصل 58 صفحه 169 می گوید
عبدالله ابن عمر نقل کرد :
محمد زید ابن عمر را در بلده پیش از اینکه به پیامبری برسد ملاقات کرد.گوشتی به پیامبر تعارف شد و پیامبر از خوردن آن امتناع کرد.سپس به زید تعارف کردند ، او هم گفت من هرگز از گوشتی که به پای بتهای سنگی خود قربانی کرده اید نخواهم خورد. من از گوشت هیچ قربانی نخواهم خورد به جز اینکه در موقع ذبح آن نام الله برده شده باشد.او همیشه از شیوه ای که قریش گوسفند قربانی می کرد انتقاد می کرد و می گفت : این گوسفندان را الله خلق کرده است و از آسمان برای آنها آب فرستاده است و سپس در زمین برای آنها علف رویانده است. آنگاه شما به نام غیر الله آنها را قربانی می کنید؟ زید ابن عمر از سنتهای آنها پیروی نمی کرد و اعمال آنها را کریه و زشت می دانست.
عبدالله ابن عمر نقل می کند:
زید ابن عمر ابن نوفل به شام رفت به این امید که یک دین حقیقی برای پیروی کردن پیدا کند.او به یک طلبه یهودی برخورد و از او در مورد دینش پرسش کرد. اوگفت:" من تصمیم دارم به دین شما درآیم . لطف کن و در مورد آن برایم توضیح بده." مرد یهودی به او گفت تو هرگز دین ما را پذیرا نخواهی شد ، بجز اینکه خشم الله را پذیرا باشی.او گفت : من هرگز از چیزی گریزان نیستم به جز از خشم الله و اگرتوان رویارویی با خشم او را داشتم، حتی به اندازه ی ذره ای ازآن را تحمل نمی کردم. آیا می توانی از دینهای دیگر چیزی برایم بگویی؟او گفت من از هیچ دین دیگری به جز دین حنیف نمی دانم. زید پرسید حنیف چیست؟او در پاسخ گفت:" حنیف دین ابراهیم بود که نه یهودی بود و نه مسیحی و هیچ چیز را به جز الله پرستش نمی کرد."زید مرد یهودی را ترک کرد و به سراغ یک مسیحی رفت و پرسشهای قبلی را تکرار کرد. مرد مسیحی به او گفت تو هرگز نمی توانی به دین مسیح درآیی جز اینکه نفرین الله را پذیرا باشی. زید گفت من از چیزی گریزان نیستم جز نفرین و خشم الله و اگر حتی توان داشتم ، ذره ای از این نفرین و خشم را بر خود پذیرا نمی شدم.از او پرسید آیا می توانی در مورد دینهای دیگر راهنمائیم کنی؟ مرد مسیحی همان حرفهای مرد یهود را تکرار کرد . آنگاه زید دستان خود را بالا برد و گفت: ای الله من تو را شاهد می گیرم که دینی به جز دین ابراهیم برنگزیدم.
اسما بنت ابی بکر نقل می کند که زید ابن عمر ابن نوفل را در حالیکه دیده که به دیوار کعبه تکیه کرده بوده است و رو به مردم قریش می گوید سوگند به الله که در میان مردم قریش هیچ کس به جز من پیرو دین ابراهیم نیست.او همیشه دختران نوزاد را از زنده به گور شدن نجات می داد و می گفت او را نکشید . به جای شما من به او غذا می دهم.
اولین حدیث در مورد پیشینه محمد به ما می گوید که از گوشت قربانی شده به پای بتها می خورده است.(بنابراین این حدیث گفتار ابن کلبی را مبنی بر بت پرست بودن محمد تصدیق می کند. رجوع کنید به بخش یک همین مقاله)زید سرسختانه از خوردن گوشتی که به پای بتها قربانی شده است ، خودداری می کند.محمد از زید یاد می گیرد که از خوردن گوشت حرام اجتناب کند. حدیث اول با دوم در ارتباط با خوردن گوشت حرام توسط محمد با هم تناقض دارند.با کمی غور کردن در مورد این دو حدیث می توان متوجه شد که محمد ایده حرام بودن گوشت قربانی و همینطور الله، خدای یگانه را از زید یاد گرفت.آیا ما نمی توانیم نتیجه گیری کنیم که ایده اسلام از زید گرفته شده است؟در زندیگینامه محمد که به دست ابن هشام نوشته شده است ، به چندین بیت شعر از زید ابن عمر ابن نوفل بر می خوریم که به آیه های قرآنی شباهت دارد.آیا با همه اینها نباید نتیجه بگیریم که پس از کشته شدن بی موقع و مرموز زید ، محمد ردا و فلسفه و ایدئولوژی و شعر او را برداشت و در مورد حنفیت تبلیغ کرد؟
ابن سعد در جلد یک صفحه 185 از کتاب خود می نویسد :وقتی محمد شروع به تبلیغ اسلام کرد ، یکی از آنهایی که به دین اسلام در آمده بود با او در مورد گفتار زید صحبت کرد و او در پاسخ گفت من او را در بهشت دیده ام. آیا این نکته ثابت نمی کند که محمد به ایمان و نقش زید در شکل گیری حنفیسم یا اسلام ، اقرار داشته است؟گزیده ایی از کتاب ابن سعد در اینجا ثابت می کند که محمد ایده های خود را از زید گرفته است.
" زید ابن ابن عمر ابن نوفل گفت که من مسیحیت و یهودیت را بوئیده ام اما آنها را دوست نداشته ام.من به سوریه و سرزمینها همسایه آن سفر کرده ام و در بازگشت از بت پرستی و مسیحیت و یهودیت بیزار شده ام.او به من گفت : من می بینم که شما به دنبال کیش و آیین ابراهیم هستید.ای برادران مکی من! شما به دنبال کیشی هستید که امروزه طرفداری ندارد.این دین ، دین پدر شما ابراهیم است و یک دین حقیقی است.او نه یهودی بود و نه مسیحی و همیشه به سمت این کعبه که در شهر شماست سجده می کرد.
به احتمال زیا د زید چندین سوره از سوره های قرآن را نوشت( از جمله سوره هایی که در مورد ابراهیم حنیف است.. در حدود 30 سوره)
سوره 2:135 : یهود و نصارا گفتند ای مردم به دین ما درآیید تا راه راست را یافته و حق را بپویید . ای پیغمبر در جواب آنها بگو ما دین ابراهیم حنیف را پیروی می کنیم که پاک و منزه از شرک است.
سوره 3:67 : ابراهیم به دین یهود ونصاری نبود . لیکن به دین حنیف توحید و اسلام بود و هرگز از آنان که به خدا شرک آوردند نبود.
سوره 3:95 : خدا راستگوست. ابراهیم حنیف هرگز از آنان که به خدا شرک آورده اند ، نبوده است.
4:125 :کدام دین بهتر از آن است که مردم خود را تسلیم حکم خدا نموده و سر زیر بار فرمان حق آورند و هم نیکوکار باشندو پیروی از آیین ابراهیم حنیف کنند. آن ابراهیمی که خدا او را به مقام خاص دوستی خود برگزیده
6:161 :بگو ای پیامبر خدا مرا به راه راستا هدایت کرده است. به دین پاک ابراهیم حنیف که وجودش از هر شرکی مبرا بوده است.
6:79: من رو به کسی می کنم که حنیف است و برپا دارنده آسمان و زمین است وهرگز با مشرکان موافق نخواهم بود.
16:120: همانا ابراهیم ، حنیف و مطیع و فرمانبردار بود و هرگز به خدای یکتا شرک نیاورد.
10:105: رو به آیین حنیف بیاور و هرگز لحظه ای هم آیین مشرکان نباش
22:31:حنفا، بی هیچ شایئبه ای خدا را بپرستید که هر که غیر خدا را پرستد، بدان ماند که از آسمان درافتد و مرغان در فضا بدنش را به منقار کشند.یا بادی تند او را به مکانی دور در افکند.
98:5: و امر نشدند مگر بر اینکه خدا را به اخلاص کامل در دین حنیف پرستش کنند و از غیر دین حق روی برگیرند و نماز به پای دارند و زکات به فقیران بدهند .این است دین درست.
30:30:پس تو ای رسول! مستقیم رو به جانب آیین پاک حنیف بیاور و پیوسته از طریق دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است ، پیروی کن که هیچ تغییری در خلقت خدا نباید داد. این است آیین استوار حق و لیکن اکثر مردم از آن آگاه نیستند.
همانطور که قبلاًذکر شد ،زید ابن عمر با سنت زنده به گور کردن دختران مخالف بوده است و همواره آن را تقبیح می کرده است. قرآن در سه آیه از این عمل که به ندرت اتفاق می افتاده است ، یاد کرده است.این آیه ها از این قرارند:
16:58: و چون یکی از آنها را به فرزند دختری مژده آید از شدت غم وحسرت رخسارش سیاه شده و سخت دلتنگ می شود.
17:31:هرگز فرزندان خود را از ترس فقر به قتل مرسانید که ما رازق شما و.آنها هستیم. زیرا قتل آنها گناهی بزرگ است
81:9: آن بیگناه را به کدامین جرم کشتید [1].
آشکار است که آیه ها بالا را محمد از زید الهام گرفته بود. احتمال دارد که خود او آنها را نوشته بوده است.وقتی که زید مرد ، محمد به سادگی گقت که اینها آیه هایی است که خدا به او وحی کرده است.
لبید:
لبید شاعر دیگری بود که محمد همیشه او را تحسین و ستایش می کرد.در اینجا به صورت مختصر از تأثیر لبید بر تألیف قرآن سخن خواهیم گفت.
لبید پسر ربیعه ابن جعفر الامیری بود.فرهنگ لغات اسلام در صفحه282 خود نوشته است که لبید در کوفه عراق در سن 157 سالگی درگذشت.همانطور که قبلاً گفتیم لبید یک از 7 شاعری بود که اشعارش را المعلقات می گفتند.تاریخ نویسان اسلامی می گویند وقتی لبید اولین آیه از سوره بقره را که بر دیوار کعبه آویزان شده بود دید، شعر خود را از دیوار کعبه پایین کشید و اسلام آورد.این ادعا ادعایی پوچ است. چون اولین آیه از سوره بقره الف لام میم است که حروفی رمزی است و حتی خود محمد می گفت فقط خدا می داند که مفهوم این حروف چیست.
لبید در شعرش گفته بود :" بدان که هر چیزی جز الله باطل است." و محمد همین را برای آن شاعر واقعی تکرار کرده بود.
حتی اگر این ادعا را قبول کنیم و باور کنیم که لبید پس از شنیدن آیه های قرآنی اسلام آورد ، باز بهتر بر ما معلوم می شود که لبید پس از اسلام آوردن به محمد کمک کرده که آیه های قرآنی را به صورت شعر درآورد و به اسم کلام خدا که از طرف جبرئیل بر او نازل شده ،تحویل مردم بدهد.
در احادیث به مرجعهایی از اشعار لبید بر می خوریم. این احادیث از این قرارند:
صحیح بخاری:
حقیقی ترین کلامی که از شاعری بر زبان آمده است ، کلام لبید است(. 5.58.181)
ابوحریره نقل می کند که محمد گفته است ، حقیقی ترین کلامی که شاعری بر زبان رانده است، کلام لبید است.او آشکارا گفت که هر چیزی جز الله باطل است.امیه ابن الصلاه درصدد بود که به دین اسلام درآید اما منصرف شد.
شعر حقیقی بر فنا ناپذیری الله گواهی می دهد.( 8.76.496)
جلد 8 فصل 86 صفحه 496:
ابوحریره گفت: پیامبر خدا فرمود که حقیقی ترین شعری که شاعری تاکنون گفته است این است که همه فناپذیرند به جز الله
البته این حدیث به شعر لبید اشاره دارد.
صحیح مسلم:
کلام حقیقی در شعر عربی ، کلام لبید است." به غیر از الله هر چیز بیهوده و باطل است." 28.5604
کتاب 28 شماره 5604: ابو حریزه گفت محمد که درود خدا بر او باد گفت : حقیقی ترین کلامی که از شاعری بر زبان آمده است ، کلام لبید است.
به نظر من محمد در ابتدا دلش می خواست که یک شاعر معروف بشود . اما فقط از شیوه ، ریتم و لغات شاعران زمان خود تقلید کرد.اما بی سوادی او بزرگترین سدی بود که در مقابل او بود.تا اینکه با مربیان خود ، زید و لبید آشنا شد و به طور کلی مسیر خود را عوض کرد.
در ابتدا و پیش از اینکه با خدیجه ازدواج کند ، محمد تمایل داشت که یک شاعر بشود.او به سه شخصیتی که ذکر آنها رفت بسیار علاقه مند بود و احترام می گذاشت. دو نفر از آنها شاعر بودند و زید به زبان امروزی یک اومانیست بود.اما وقتی با خدیجه ازدواج کرد و با افرادی از خویشاوندان او که بت پرست نبودند و در دینهای دیگر صاحب نظر بودند آشنا شد، نظر خود را تغییر داد. دراین موقع بود که به فکر معرفی یک سیستم اعتقادی جدید افتاد.در حقیقت قرآن می گوید که قریش بر این باور بود که محمد قصد شاعری دارد.اما الله قریشیان را به خاطر چنین تهمتی سرزنش می کند.در اینجا به چند آیه در ارتباط با شاعری محمد اشاره می کنیم.
52:30 :یا می گویند که شاعری است و ما حادثه مرگ او را انتظار داریم
21:5 :: ولیک این مردم گویند که سخنان قرآن خواب و خیالی بی اساس است . بلی محمد شاعری است که این سخنان را از خود بافته و به الله نسبت می دهد و گرنه باید مانند پیامبران دیگر آیت و معجزه ای برای ما بیاورد.
36:69: و ما نه او را شاعری اموختیم و نه شاعری شایسته مقام اوست. قرآن ذکر الهی و بیان آشکار است.
37:36: آیا ما باید به خاطر شاعر دیوانه ای دست از خدایان خود برداریم.بلکه محمد با برهان روشن حق آمد و پیامبران پیش از خود را تصدیق کرد.
69:41 الی 42: قرآن نه سخن شاعر است و نه سخن کاهنی غیب گو
Bibliography
“The Holy Qur’an,” the internet version of three English translations can be read at: http://www.usc.edu/dept/MSA/quran/]
Ali, Abdullah, Yusuf, “The Holy Qur’an: Translation and Commentary,” Amana Corp., Brentwood, Maryland, 1983.
al-Bukhari, Muhammad b. Ismail, “Sahi Bukhari,” translated in English by Dr. Muhammad Muhsin Khan: [http://www.usc.edu/dept/MSA/fundamentals/hadithsunnah/bukhari/
Muslim, Abu al-Hussain b. al-Hajjaj al-Qushairi, “Sahi Muslim,” translated in English by Adul Hamid Siddiqui: [http://www.usc.edu/dept/MSA/fundamentals/hadithsunnah/muslim/
Hughes, Patrick Thomas, “A Dictionary of Islam;” first published in 1886; latest reprint by Kazi Publications Inc,, Chicago, 1994.
“The Origins of the Koran,”edited by Ibn Warraq, Prometheus Books, Amherst, New York, 1998.
Ibn Ishaq, Muhammad b. Yasr, “Sirat Rasul Allah,” translated in English by A. Guillaume; first by published by Oxford University Press, London in 1955; fifteenth reprint by Oxford University Press, Karachi, Pakistan, 2001.
Ibn Sa’d, Abu Abd Allah Muhammad, “Kitab al-Tabaqat,” vol i, translated in English by S. Moinul Haq, Kitab Bhavan; 1784, Kalam Mahal, Daraya Ganj, New Delhi, India, 1972.
Ibn Sa’d, Abu Abd Allah Muhammad, “Kitab al-Tabaqat,” vol ii, translated in English by S. Moinul Haq, Kitab Bhavan; 1784, Kalam Mahal, Daraya Ganj, New Delhi, India, 1972.
Ibn al-Kalbi, Hisham, “The Book of Idols (Kitab Al-Asnam),” translated in English by Nabih Amin Faris, Princeton University Press, 1952. [http://www.answering-islam.org/Books/Al-Kalbi/index.htm ]
al-Misri, Ahmed ibn Naqib, “Raliance of the Traveller (‘Umdat al-Salik),” revised edition, translated by Nuh Ha Mim Keller, Amana Publications, Bettsville, Maryland, 1999.
Abul Kasem writes from Sydney.
[1] خوانندگان محترم .مترجمان قرآن به فارسی در همه جا صادقانه عمل نکرده اند. مثلاً در اینجا قتلت فعل مفرد است و به معنی کشته شد می باشد اما مهدی الهی قمشه ای این آیه را به این صورت ترجمه کرده است." به کدامین گناه آنها را کشتید؟ در مورد حنیف هم همه جا حنیف را اسلام معنی کرده است.آیه 37:36 را هم به این صورت معنی کرده است: محمد با حجت و معجزه پیامبران دیگر را نیز تصدیق کرد . در حالیکه در متن اصلی کلمه معجزه وجود ندارد. در کل به ترجمه های فارسی نمی توان اعتماد کرد. بهتر اسات به متن عربی هم توجه کنید.