Friday, July 18, 2008
در سر زمین پوراندخت و آزر میدخت، در سر زمین گرد آفرید و آتوسا اکنون من تو درحال سوختنیم. من و تو می سوزیم چون وقتی ما را از صحنه بیرون راندن نشستیم و سوختن خود و نسل خود و نسلهای بعدی را نظاره کردیم. چه مظلومانه شلاق جور روزگار را بر حثه نحیف خود تحمل کردیم و دم برنیاوردیم چرا که به ما آموختند که زن خوب زن صبور است.دیدی در سر زمین تو که زن برای اولین بار دردنیا به مقام دریاسالاری رسید، اکنون تو نیمی از یک آدمی. چه از چشم قانون و چه از چشم مردانی که سالهاست با قوانین بربریت اسلامی خو گرفته اند ؟
وقتی امام اول شیعیان می گوید با زنان مشورت نکن چون آنان ناقص العقلند، و وقتی چنین عربی که از بیابانهای برهوت عربستان آمده سرور مردان یک جامعه می شود، مردی که هرگز در مخیله اش زنی مثل مادام کوری، هایپتشیا،نانسی وکسلر،آدریانا اکامپو، کلرابارتون، الیزابت بلک ول و ....نمی گنجد، نتیجه این می شود که این باور بر ذهن مردان جامعه مستولی می شود که زنان کمتر از آنان هستند. همین است که اکنون زنان در عمل در جامعه اسلامی جزء لاینفک اموال مرد محسوب می شود و اکثر قریب به اتفاق مردان فقط نیمی از زن را که همان حسمش هست می بینند.
اینکه زن نصف مرد ارث می برد، شهادت دو زن برابر با شهادت یک مرد است و دیه او به قول شجاع الدین شفا از بیضه ی یک مرد کمتر است، آنفدر دردناک نیست که مرد حق طلاق دارد و او ندارد.
این قانون مزخرف که حق طلاق را به مرد داده است ناشی از همین پندار است که زن ناقص العقل است و خودش نمی تواند درست تشخیص دهد که چه چیزی به نفع خانواده است؛ بنابراین مرد باید تصمیم بگیرد که چه موقع زنش را طلاق بدهد.
امروزه زنان و مردان در جامعه ایرانی دید خوبی نسبت به یکدیگر ندارند. چرا؟ چون وقتی زنی از زندگی با شوهرش پشیمان می شود به راحتی نمی تواند جدا شود. زندگی اجباری و با تنفر باعث می شود که هر دو جنس نسبت به جنس مخالف دیدگاه بدی داشته باشند. زنان باید زندگی بدون عشق را در کنار شوهرانشان با هزاران رنج تحمل کنند چرا که اگر بخواهند طلاق بگیرند و مرد نخواهد طلاق بدهد دستشان به هیچ جا بند نیست.در جوامع غربی دید زن و مرد نسبت به هم اینقدر بد نیست، چون هر زمان اراده کنند راحت از هم جدا می شوند.
مورد های زیادی را سراغ دارم که زن طاقت ادامه زندگی با شوهرش را نداشته اما
نمی تواند جدا شود چون قانون از او حمایت نمی کند. در اینجا چند نمونه واقعی از زنانی که تمایل دارند از شوهرانشان جدا شوند ذکر می کنم تا معلوم شود که این قانون لعنتی چگونه شوق زندگی را از زنان گرفته است.
مریم زنی 35 ساله است. روزی زنی به منزل او زنگ می زند و می گوید به شوهرت بگو دست از سر من بردار. او همیشه مزاحم من می شود. اول نمی خواهد باور کند که شوهرش دارد به او خیانت می کند. اما زمانی به مسافرت می رود و وقتی بر می گردد در اتاق خواب خودش یک کاندوم باز نشده می بیند در حالیکه هیچ وقت سابقه استفاده از کاندوم نداشتند. از طرفی می بیند که شوهرش حتی ماهی یکبار هم برای سکس به سراغش نمی آید، وقتی هم می آید برای رفع تکلیف و سرسری و می خواهد همه چیز را زود تمام کند در حالیکه او تشنه عشق بازی است و احساس می کند این نوع رابطه ی رفع تکلیفی کاری حیوانی است.
در حالیکه مرد در یک رابطه ی سرد شده خیلی راحت برای خود یک معشوق انتخاب می کند، همین کار را اگر یک زن به خاطر نیازهای عاطفی سرکوب شده اش انجام دهد، هزاران تهمت به او زده می شود. حتی اگر طلاق هم بگیرد، در جامعه ایران که مردان به خاطر مشکلات اقتصادی یا دیگر مشکلات قادر به ازدواج نیستند ، به زن بیوه به عنوان یک کالای سکسی می نگرند که فاقد روح و احساس است. فقط از او سکس می خواهند. در هیچ جا امنیت ندارد همه می خواهند از او سوءاستفاده کنند.چون سکس با دختران راحت نیست و زنان شوهر دار هم رابطه سکسی خود را با علاقه نمی توانند انتخاب کنند، مثل یک کالا فقط باید در خدمت کسی باشند که مهریه (پول سکس) را پرداخته است. بنابراین زن بیوه به خاطر اینکه صاحب ندارد، بهترین گزینه برای سکس است. در اینجا زن شوهر داری که شوهرش به راحتی معشوق می گیرد، هر چقدر هم نیازهای مختلفی او را به سمت مرد دیگری سوق دهد باید خود دار باشد، بسوزد و بسازد چون شوهر نمی خواهد او را طلاق دهد.
زهرا زن دیگری است که یک روز به خاطر بیماری مرخصی می گیرد و زودتر از موعد به خانه می رسد و شوهر خود را در حال سکس با بهترین دوست خود می بیند. دادگاه دلیل احمقانه ای می آورد و می گوید چون شاهد نداری نمی توانیم ادعای شما را بپذیریم. آخر اگر زنی در کنار شوهرش خوشبخت باشد مگر بیمار است که ادعای طلاق بکند. وقتی کسی به هردلیلی تمایل به ادامه زندگی ندارد چرا باید به اجبار بماند و فقط زجر بکشد؟
لیلا زن دیگری است که شاهد رابطه شوهر خود با چندین زن فاحشه بوده است، اضافه براین شوهرش یک مرد پدوفبل و معتاد است و دست بزن دارد.همه اینها را باید تحمل کند و دو روز عمر را در کنار کسی سپری کند که به شدت از او متنفر است. هیچ چیز نفرت انگیز تر از سکس داشتن با مردی که از او نفرت داری نیست.
مثالهایی که زدم همه از میان همکاران و آشنایان بود. افراد شاغلی که همگی توانایی دارند گلیم خود را از آب بیرون بکشند و کسانی نیستند که به خاطر مسائل مالی مجبور باشند زندگی را تحمل کنند. تصور کنید زنانی را که همینگونه مشکلات را دارند، اما به خاطر عدم استقلال مالی قادر نیستند حتی اسم طلاق را بر زبان بیاورند.
یکی از راههایی که می توان بر این قانون لعنتی غلبه کرد این است که زنان در شرایط ضمن عقد حق طلاق را برای خود لحاظ کنند.
در سوره بقره الله می گوید وقتی از زنانتان متمتع شدید باکی نیست که مهر آنان را پرداخت کنید. یعنی اینکه این مهریه دقیقاً پول سکسی است که مرد استفاده کرده است. در عمل زن مسلمان همانند یک فاحشه با پول معاوضه می شود. فرقی که دارد این است که زنان فاحشه پول خود را نقد می گیرند و زنان مسلمان نسیه البته مهریه عندالمطالبه هم هست یعنی زن مسلمان می تواند پول جسم خود را جلو جلو بگیرد.
زن مسلمانی که با نا آگاهی مهریه کلانی برای خود طلب می کند غافل است که با این مهریه که هیچ وقت هم شاید عایدش نشود دست و پای خود را می بندد و پس از شکست راه رهایی را بر خود می بندد. علت طفره رفتن مردان از طلاق این است که مهریه ها آنقدر سنگین هستند که مرد پس از شکست باید دقیقاً تا آخر عمر هر ماه نیمی از حقوق خود را بابت مهریه بدهد. وقتی برآورد می کند می بیند با داشتن یک معشوقه می تواند نیازهای عاطفی و سکسی خود را جبران کند، دیگر نیازی نمی بیند که زنش را طلاق دهد. زن علی رغم مهریه سنگینی که دارد در عمل شبیه یک کلفت می شود که باید از صبح تا شب در خدمت اوامر مردی باشد که از او نفرت دارد و اگر او هم همانند شوهرش یک معشوق انتخاب کند، اگر به دست قاون گزاران بیفتد که سنگسار می شود، اگر شوهر یا مردان خانواده اش بفهمند که با سخت ترین مجازاتها روبرو خواهد شد. مجازاتی از قبیل کشته شدن با سنگ.( در ایران فیلمی از کشته شدن با سنگ دختری که با معشوق خود فرار کرده است در موبایلها دیده می شود.)
چه بسیار زنانی که به خاطر عدم تحمل این وضعیت تصمیم به فرار یا خود کشی
می گیرند. ولی من امیدوار هستم. همانطور که زنان در دیگر نقاط دنیا به مرور توانستند به حقوق خود دست یابند، ما زنان ایران هم به جای اظهار عجز می توانیم برای خود و همنوعان خود کاری بکنیم. یکی از این کار ها پیوستن به NGO هایی است که در همین زمینه ها کار می کنند. مثل کانون حمایت از زنان و کودکان تهران یا یاری رساندن به انجمنی که در پی جمع کردن یک میلیون امضاست.ما می توانیم شرایط را تغییر بدهیم و خواهیم داد.