Thursday, August 07, 2008
آیا تکامل فقط یک تئوری است؟
نوشته ی لنی فلنک
یکی از ایراداتی که معتقدان به خلقت به تئوری تکامل می گیرند این است که تکامل یک تئوری است و هنوز ثابت نشده است.چنین ادعاهایی را از محافظه کارانی که از معتقدان به خلقت پشتیبانی سیاسی می کنند هم می شنویم. برای مثال در سال 1980 رونالد ریگان در رقابت انتخاباتی ریاست جمهوری به حضار گفت: " خوب! این یک تئوری است . تکامل فقط یک تئوری علمی است. این فرضیه در سالهای اخیر به چالش گرفته شده است و هنوز معلوم نیست که به اندازه ای که در ابتدا باور می شد یک تئوری بدون اشکال باشد.( گفته شده در BRAA صفحه 123 ، Wills صفحه 120 و Eldrege صفحه 28")
این ایراد نشانه نداشتن آکاهی در مورد اصول و شیوه های علمی است. در شیوه علمی تمام نتایج آزمایشی و تجربی هستند و چیزی را نمی توان با اطمینان کامل ثابت کرد. دانشمند به هر نتیجه ای
می رسد، حتی اگر چیزی را فرض می کند باید بگوید که این مسئله بنا بر دانش کنونی ما درست است. علم با حقایق کامل سر و کار ندارد. علم با تئوری، فرضیه ها و مدلها سر و کار دارد. برای مقابله با صحبتهای معتقدان به خلقت، تمیز این واژه های از یکدیگر ضروری است. چون کلمه تئوری کاربرد فراگیری دارد که با معنی علمی آن نمی خواند.( بعضی از تحقیقات در آمریکا حاکی از این است که عده زیادی قریب به 95 درصد از مردم از نظر علمی در اساس بی سوادند.تفکر مدرن علمی را بخوبی نفهمیده اند. معتقدان به خلفت نیز مجذوب این نادانی عمومی هستند.)
از نظر عموم مردم کلمه تئوری یعنی چیزی که ثابت نشده است یا ادعایی است که ممکن است حقیقت داشته باشد یا نداشته باشد. معتقدان به خلقت وقتی می گویند تکامل فقط یک تئوری است این معنی را در نظر دارند. مفهوم آن این است که تئوری که اثبات نشده است جایگاهی بالاتر از علم خلقت ندارد. اما در علم واژه ی تئوری معنی روشنی دارد. اولین گام در تحقیقات علمی این است که اطلاعات و داده ها به شکل شواهد قابل تصدیق گرد آوری شوند. پس از جمع آوری داده ها گام بعدی این است که فرضیه ای برای توضیح این داده ها مطرح کنیم.این فرضیه چیزی نیست به جز یک حدس هوشمندانه.( فرضیه نزدیکترین مترادف به آن چیزی است که مردم به آن تئوری می گویند.)
وقتی که فرضیه شکل گرفت آن را با دادهای قدیم و جدید مقایسه می کنند تا متوجه شوند که چقدر با حقایق جور در می آید.اگر فرضیه با اطلاعات تضاد داشته باشد، تغییر داده می شود و دوباره آزمایش می شود یا اینکه دور انداخته می شود و فرضیه ای جدید شکل می گیرد. وقتی که فرضیه ای با
داده های موجود همخوانی داشته باشد، آنگاه به یک تئوری علمی بدل می شود. تئوری علمی در اینجا چهار چوبی می شود که بر اساس آن ارتباط اجزای مختلف داده های خام را تفسیر می کنند.بر اساس این تئوری فرضیه های جدید شکل می گیرند و حوزه هایی که داده های جدید باید گرد آوری شوند، مشخص می شود.اگر این تئوری بتواند به درستی اطلاعات جدید را توضیح دهد( در حقیقت بتواند نتیجه آزمایشات علمی را پیش بینی کند) این تئوری از درجه اعتبار بالایی برخوردار خواهد بود. یک چنین تئوری فقط فرض و حدس نیست.فرضیه ای است که صحت آن با آزمایش مستقیم تأیید شده است و نشان داده است که قدرت پیش بینی بالایی دارد.
وقتی گروهی از تئوری های مربوط به هم ارتباط تگاتنگی با یدکدیگر داشده باشند و نشان دهند که قدرت پیش بینی بالای دارند، آنگاه یک مدل علمی را تشکیل می دهند. مدلها چهار چوبهای عقلی هستند که توسط آنها حوزه ی وسیعی از داده های خاص شرح داده می شوند. از آنها همچنین برای تعیین حوزه های بالقوه ی تحقیقاتی و فرضیه های جدید استفاده می شود که می تواند آزمایش شود و معلوم شود آیا می توانددر مدل مذکور آمیخته شود یا خیر.
یک مثال می تواند به روشن شدن این مسئله کمک کند. مشاهدات به ما می گویند که
می توان دکل یک کشتی بلند را که در افق دور قرار داردپیش از دیدن بدنه و عرشه ی کشتی ببینیم.همچنین ما می توانیم سایه زمین را که دایره وار است بر روی ماه در هنگام ماه گرفتگی ببینیم.بنابراین می توانیم فرض کنیم که زمین کروی شکل است. این همه ی اطلاعات ما را شرح
می دهد. بر اساس این فرضیه ما می توانیم پیش بینی کنیم که اگر زمین کروی شکل است، پس
می توانیم در اطراف کره زمین با کشتی مسافرت کنیم بدون اینکه به لبه ی کره زمین برسیم یا اینکه از کره زمین به بیرون پرت شویم.حال اگر این آزمایش انجام شود، ما متوجه می شویم که حقیقت همین است. فرضیه ی ما اکنون با آزمایش تأیید شده است و نشان می دهد که می تواند اطلاعات گوناگون و پراکنده را در این زمینه با هم مرتبط کند. همچنین نشان می دهد که قابلیت پیش بینی دارد بنابراین به یک تئوری تبدیل می شود که همان کروی بودن کره زمین است.
اگر تئوری کروی بودن زمین را با تئوریهای دیگری از قبیل کروی بودن ماه و تئوری خورشید مرکزی در هم بیامیزیم، یک مدل داریم که در آن ماه به دور زمین می چرخد و زمین به دور خورشید و همه با هم منظومه شمسی را تشکیل می دهند که خورشید در مرکز قرار دارد.
لطفاً توجه کنید که هیچ کدام از اینها حقیقت کامل را تشکیل نمی دهند. این احتمال وجود دارد که در آینده مشاهدات بعدی به کلی این مدل ما را در هم بریزند. یک مدل باید چندین بار تغییر کند تا بتواند داده های جدید را شرح دهد و به این وسیله قدرت توصیفی خود را حفظ کند. هیچ مدل علمی را نمی توان به عنوان حقیقت اثبات شده پنداشت. شاید یک روز در یکجا سایه زمین بر ماه به صورت مربع بیفتد، شاید یک روز داده های جدید نشان دهند که ماه در حقیقت به دور زمین نمی چرخد. ولی می توانیم بر اساس اطلاعات کنونی خود بگوییم که احتمال هیچکدام از این رخداد ها وجود ندارد. ما در اینجا توجیه می شویم که مدل منظومه شمسی به میزان بسیار زیادی یک مدل مطمئنی است. اگر چه نمی توان گفت که به این مدل اطمینان کامل داریم، آزمایشات و آنچه تا کنون نتیجه گیری کردیم به ما می گویند که این مدل قدرت پیش بینی بالایی دارد.
پس این مدل پایه ای برای شکل دهی فرضیه های جدید و به پیرو آن تحقیقات بعدی می شود. دانشمندانی که در زمینه های گوناگون اطلاعات جدیدی را به دست می آورند بر سر اینکه کدام فرضیه بیشتر با اطلاعات جور در می آید و کدام فرضیه اطمینان بیشتری دارد با هم به توافق می رسند. به این شیوه، مدلها همیشه تغییر می کند تا بتوانند با داده های جدید سازگاری یافته و اطلاعات بیشتری راپوشش دهند. دانش هرگز ایستا نیست. آنها با زیاد شدن اطلاعات ما در مورد گیتی تغییر می کنند.
مدل ما هیچ وقت حقیقت محض نیست. می توان آن را یک حقیقت نسبی دانست که هرچه آزمایشات ما و داده مای بیشتر شوند این مدل بیشتر و بیشتر به حقیقت نزدیک می شود. ولی هیچ مدلی هرگز به حقیقت کامل نمی رسد. چون هیچ انسانی نمی تواند به تمام حقایق دست یابد. وقتی که ما به تمام حقایق در مورد مدل علمی خود دسترسی نداریم آن را آزمایشی و فقط در حوزه زمانی کنونی معتبر می دانیم.
مکانیسم های تئوری کنونی تکامل( تکامل تدریجی داروینی بر اساس انتخاب طبیعی، تکامل متعادل و خنثی) با هم یک مدل علمی را می سازند. این مدل از هر آزمایشی سر بلند بیرون آمده است( با کمی تغییرات) و تا کنون با هیچ کدام از داده ها و اطلاعات کنونی ما از اعتبار نیفتاده است. تئوری تکامل می تواند اطلاعات گسترده و پراکنده ای را با میزان اطمینان زیاد به هم مربوط کند و ثابت کرده است که می تواند نتایج آزمایشات را پیش بینی کند. همچنین ثابت کرده است که می تواند حوزه های جدیدی را که در این مورد نیاز به تحقیقات بعدی دارند، معین کنند. تئوری تکامل به عنوان یک تئوری علمی همان جایگاه و قدرتی را دارد که تئوری اتمی، تئوری نسبیت و تئوری فیزک کوانتومی دارند.
معتقدان به خلفت در تکمیل گفته های خویش مبنی بر تئوری بودن تکامل، نظریه خود را هم یک مدل می دانند. ولی تحقیقات نشان می دهند که نظریه خلقت به هیچ روی نمی تواند یک نظریه ی علمی باشد. فرضیه، تئوری و مدل همه بر اساس چندین معیار بنیادی شکل می گیرند.در ابتدا باید دنیا را آنگونه که مشاهده می شود با استفاده از مکانیسم های طبیعی که قابل آزمایش و تجربه هستند، توضیح دهند و نتیجه ی آزمایشات باید قابل تأیید باشد. اگرچه وجود خدا را علم نفی نکرده است، تفسیر فرا طبیعی بر اساس کارهای یک خدای ندیدنی در حوزه ی علم نمی گنجد. جی. بی. اس. هالدن که یک زیست شناس بود گفت:" علم بر این اساس است که دنیا واقعی است و مطایق قوانین منظم عمل
می کند و گاه به گاه با هوس یک موجود فرا طبیعی تغییر نمی کند. آزمایشات من بی خدا هستند. مفهوم آن این است که وقتی آزمایشی می کنم با خودم نمی گویم که فرشته ای، خدایی یا یک موجود فراطبیعی در آزمایش دخالت می کند و بر نتیجه اثر می گذارد.( گفته شده در مونتاگو سال 1984 صفحه 241)" زیست شناس و الهیات دان دیگری به نام دکتر جیمز اسکهان می گوید« من تحقیقات علمی خود را با این اطمینان انجام می دهم که زمین از قوانینی که خداوند در زمان خلقت وضع کرده است، پیروی می کند. من با این اطمینان مطالعات خود را انجام می دهم که خدا هرگز از روی هوس با معجزه نتایج آزمایشات را مخدوش نمی کند.( استراهلر، 1987 صفحه40-41)
در حوزه های قانونی هم همانند حوزه های علمی، موجودات فرا طبیعی جایگاهی ندارند. برای مثال در قوانین آمریکا کسی نمی تواند مرتکب جرمی بشود و بگوید که فریب شیطان را خوردم یا چنین اتفاقی به خواست خدا اتفاق افتاده است. در هیچ سیستمی خدا نفی نمی شود ولی برای شرح
رویداد ها از آن مدد نمی جویند.
ایدده ی معتقدان به خلقت مبنی براین که جهان را خدا آفریده است ممکن است درست باشد یا نباشد. ولی فرض اینکه موجودی خارج از قوانین حاکم بر جهان برهستی سلطه دارد، در قلمرو علمی جایگاهی ندارد. این فرضیه با هیچ آزمایشی ثابت نمی شود و اطلاعات بعدی که از این فرضیه بیرون کشیده می شود قابل پیش بینی نیست و کسانی که به این فرضیه باور دارند فقط متکی به ایمان خویش هستند. شاید از نظر مذهبی و ایدئولوژیکی این نظریه خوب باشد، ولی در علم جایگاهی ندارد.
یکی دیگر از ویژگی های علم این است که قابل آزمایش باشد( یا تأیید شود یا رد شود.) همانطور که دیدید امکان پذیر نیست که بگوییم یک مدل علمی کاملاً درست و صحیح است، ولی کاملاً می توان گفت که فلان مدل علمی غلط است. برای مثال فرضیه تکامل را به چند گونه می توان رد کرد. مثلاً اینکه یک گونه ی جانوری ناگهان از هیچ بومبببببب حلق شود. یا توارث ، تنوع و انتخاب طبیعی که قبلاً علوم آنها را تأیید کرده است، از درجه ی اعتبار ساقط شوند.( اگر یک مکانیسم پیدا شود که از جهش ژنی که در DNA اتفاق می افتد و این جهش از یک نسل به نسل دیگر منتقل می شود جلوگیری کند.) مدل تکامل در صورتی که فسیل یک انسان کاملاً هوشمند یا یک گیاه گل دار در لایه هایی که متعلق به دوره ی کامبرین یا پرمین یا دونین( دوره های زمین شناسی) پیدا شود، رد می شود. فرضیه تکامل یک جور دیگر هم نقض می شود و آن این است که معلوم شود که تمام فسلهایی که تا به حال پیدا شده اند تقلبی هستند و دانشمندان سکولار معتقد به تکامل آنها را ساخته اند تا نام خود را در دنیا پر آوازه کنند. تا کنون معتقدان به خلقت یا افراد دیگری مدارکی ارائه نداده اند که تئوری تکامل را نقض کند. هر آزمایشی که انجام شده و هر اطلاعاتی که گرد آوری شده همه مؤید این تئوری هستند.
چگونه علم آفرینش در بوته ی آزمایش می رود؟ ایده اصلی معتقدان به خلقت این است که خدا دنیا را از هیچ فقط به حکم مقدس خلق کرد. ولی این مدل اصلاً قابل تصدیق و رد کردن نیست. هیچ آزمایشی نیست که نشان دهد خدا وجود ندارد یا خلقت بوقوع نپیوسته است. چون تعریف خدا این است که او موجودی است که قادر به هر کاری است. نمی توان به چیزی اشاره کرد که خدا قادر به انجامش نباشد.بنابر این، این فرضیه به کلی غیر قابل رد یا تصدیق است. هر مسئله ای که در مورد خلقت به وقوع می پیوندد فقط با این ادعا که خدا اینجور خواسته است سر هم بندی می شود. چون انگاره ی علم آفرینش نه قابل آزمایش، نه قابل تأیید و نه قابل رد کردن و نه قابل تحقیق است. چون برای شرح پدیده ها فقط به خدای فرا طبیعی استناد می کنند، نمی توان به مدل آفرینش مدل علمی گفت.
بعضی از معتقدان به خلقت می گویند چون نمی توان خلقت مقدس را تأیید کرد باید بگوییم که خلقت به وقوع پیوسته است. آنها این انتقاد را به یک پرهیزکاری تبدیل می کنند. البته این با متطق جور در نمی آید. هر کسی می تواند ادعا کند که خلقت با آزمایشات بیولوژیستهایی به وجود آمده است که در سیاره ای به نام مالماک زندگی می کردند و ترکیبات شیمیایی خود را بر روی زمین کهنسال
می ریختند. راهی برای آزمایش این فرضیه وجود ندارد. پس راهی برای اثبات اشتباه بودن این فرضیه وجود ندارد. معنی آن این است که این فرضیه علمی نیست ولی لزومی ندارد که به زیست شناسان مالماکی باور داشته باشیم.
معتقدان به خلقت در دادگاه اظهار داشتند که در قانون590 منظور از آفریدگار یک منظور مذهبی مطابق آنچه در انجیل آمده است نیست. برای مثال در محاکمه آرکانزاس معتقدان به خلقت گفتند که منظور از آفرینش این است که آفریدگار ی که خلقت را به وجود آورده است دارای هوش، توانایی و حس طراحی بوده است.( محامه آرکانزاس 1981). این توجیه معقول نیست و قاضیها آن را رد کردند.
معتقدان به خلقت در لحظات خوش اقرار می کنند که نظریه ی آفرینش علمی نیست. هنری موریس بنیانگزار مؤسسه پژوهشهای آفرینش در کتاب خود به نام خلقت علمی می نویسد:
خلقت قابل اثبات نیست
خلقت به شیوه های علمی دسترسی ندارد.
امکان ندارد که آزمایشی ترتیب بدهیم که خلقت را بتوان با آن به اثبات برسانیم یا حتی معین کنیم که چنین پروسه ای هرگز به وقوع پیوسته است(از کتاب خلقت علمی سال 1974 صفحه ی 4)
یک دیگر از اعضای این مؤسسه به نام »دوآن گریش » در کتاب خود به نام آفرینش؟ فسلیها می گویند نهً نوشت:
آفرینش قابل اثبات توسط شیوه های علمی نیست. این نظریه مطابق گفته های بالا صلاحیت ندارد چون قابل آزمایش نیست و به همین دلیل قابل رد کردن یا قبول کردن هم نیست.(1987 صفحه 40)
ما نمی دانیم که آفریدگار چگونه آفرید و از چه پروسه هایی استفاده کرد. او از پروسه هایی استفاده کرده که اکنون در این دنیا کاربردی ندارند. ما با شیوه ای علمی نمی توانیم کشف کنیم که آفریدگار از چه پروسه هایی استفاده کرده است.(گیش 1974 صفحه 40)
تازگیها معتقدان به خلقت می گویند اگر آفرینش علم نیست تکامل هم علم نیست. انها می گویند تکامل مذهب اومانیسم های سکولار است. همین گیش در سال 1981 در نامه ای یه مجله ی دیسکاور می نویسد که همینطور که افرینش علمی نیست تکامل هم علمی نیست هر دو به یک اندازه مذهبی هستند. الونگر می گوید ما ادعایی نداریم که آفرینش یک نظریه علمی است و لی علمی بودن فرضیه تکامل را به چالش می گیریم بر عکس روزگار، الوانگر نویسنده ی قانون 590 است که می گوید آفرینش باید به عنوان یک علم آموزش داده شود. به این موضوعات در سال 1994 فیصله داده شد. در آن زمان یکی از دادگاههای قضایی آمریکا گفت که تئوری تکامل مذهبی نیست و می توان آن را در مدارس تدریس کرد و آموزش آن تداخلی با آموزه های مذهبی ندارد.
معتقدان به خلقت باید توضیح دهند که اکنون که به خطای خود اعتراف می کنند که نظریه ی آفرینش علم نیست پس چرا وقتی قانون ضد تکامل آرکانزاس تصویب می شد چیزی نگفتند؟ یا چرا خودشان را دانشمندان علم آفرینش می نامند؟ و یا اینکه چراچندین سال خواست آنها این بود که نظریه آنها را نظریه علمی بدانند نه یک تعصب مذهبی؟ این تمایلات آنها ویژگی عمومی همه ی معتقدان به خلقت است، گفتار های آنها به تناسب زمان عوض می شود. ( در ابتدا آفرینش فقط مذهب است ولی در زمانی که دادگاه معین می کند که آفرینش را نباید در مدارس به عنوان علم درس داد آنگاه آفرینش علم می شود و به اندازه ی تکامل اعتبار دارد. وقتی این مباحث از دادگاه بیرون برده می شود دوباره آفرینش مذهب می شود. ولی در اینجا تکامل هم مذهب می شود. یک ایمان مذهبی که نمی تواند رد یا تصدیق شود. این مذهب معتقدان به خلقت را از آوردن شواهد برای غیر علمی بودن تکامل باز
نمی دارد.)
عدم صداقت و ایرادهایی که اینها به نظریه ی تکامل می گیرند در مدارکی که در محکمه ی آرکانزاس ارائه دادند بهتر به تصویر کشیده می شود. این مدارک نشان می دهند که آنها به شاهدان بالقوه توصیه می کردن که تعصب مذهبی درباره ی خلقت را دست کم بگیرند به این منظور که از اعلام قانون بدون شرط اجتناب شود. پال والنگر که پیش نویس این قانون را نوشته است، این مطلب را به یکی از حامیان نوشته بود. او نوشته بود" همه ما که در کارهای قانون گزاری دست داریم بهتر است که خود را آنچنان مذهبی نشان ندهیم. این کار اگر اساسی نباشد عاقلانه است. برای مثال در نوشته هایی که به دست کسانی می رسد که ما می خواهیم انها را متقاعد کنیم در اظهارات خود در مورد شهادت به مسیح چیزی نگوییم ولی اگر لازم شد در یک یادداشت جداگانه این کار را بکنیم.) پیوست نوشته ی والنگر 1981آرکانزاس)
در همان زمان که معتقدان به خلقت به حامیان خود سفارش می کردند که اعتقادت خود در مورد مذهب را خیلی بروز ندهند، در زمانی که برای حمایت سیاسی و یا قانون گزاری نیازی به جذب سرمایه داشتند، هدف مذهبی خود را پنهان نمی کردند. انها در بیشتر نوشتارهای خود آشکارا می گفتند که هدف آنها در حمله به طرفداران تکامل جنبه ی اخلاقی و مذهبی دارد نه علمی. والنگر که قانون ضد تکامل آرکانزاس را نوشت در نامه ای به یکی از حامیان خود اقرار کرد که به همه ی این
مجادله ها به چشم جدل نیروهای خدایی با ضد خداها می نگرد. قاضی جورجیا، »براسول دین» اعلام کرد که تمام این آسان گیریها، بی قیدیهای جنسی، سقط جنین ها، آلودگیها، داروها، ابزارهای جلوگیری،حاملگیها ، افزایش جرایم همه و همه زائیده ی این اسطوره ی میمون داروین است. مرکز تحقیقات علوم آفرینش اعلام کرد که مدل علمی تکامل باعث بوجود آمدن فساد و پایین آمدن ارزشها شده است که در نهایت منجر به بیماریهای روانی و بر هم زدن قانون و بی نظمی می شود. موسسه CRCR در گزارشات خود عامل بیماریهای رقابتی و ازدیاد طلاق را تئوری تکامل دانست.
آشکارا معتقدان به خلقت بر این باور هستند که پیش از نظریه داروین و انتشار کتاب" اصالت انواع" در دنیا هیچ بدی وجود نداشته است. متاسفانه اینها در نوشتار های خود به ما نمی گویند که کدام یک از اعمال بد به خاطر باور به نظریه ی تکامل انجام می شود و کدام یک به خاطر باور به نظریه کوانتم یا نظریه نسبیت یا شیمی مولکولی یا جاذبه و ...
نتیجه ای که نمی تو.ان از آن گریخت این است که جنبشگران معتقد به خلقت می دانند که نباید نقطه نظرات خود رااز طریق قانونگزاری به دیگران تحمیل کنند. به جای آن به عمد تلاش کردن تا هدفهای مذهبی خود را پنهان کنند تا از قانون گزاری بی قید و شرط پیشگیری کنند. اکنون چهره ی واقعی آنها رو شده است و دیگر لازم نیست که وانمود کنند که آنها هم علمی می اندیشند. اکنون آنها می توانند آشکارا به دگم مذهبی خود بچسبند.
در نتیجه، به اقرار خود آنها نظریه ی افرینش به هیچ شکلی نمی تواند نظریه ای علمی باشد.نظریه آنها چیری به جز ایراد های بی مورد و تلاش برای وارد کردن دگم مذهبی خود به قانون در لباس مبدل علمی نیست تا به این وسیله قانون اساسی آمریکا و اصول دموکراسی را مستقیماً نقض کنند.
ترجمه ی پارمیس سعدی
نوشته ی لنی فلنک
یکی از ایراداتی که معتقدان به خلقت به تئوری تکامل می گیرند این است که تکامل یک تئوری است و هنوز ثابت نشده است.چنین ادعاهایی را از محافظه کارانی که از معتقدان به خلقت پشتیبانی سیاسی می کنند هم می شنویم. برای مثال در سال 1980 رونالد ریگان در رقابت انتخاباتی ریاست جمهوری به حضار گفت: " خوب! این یک تئوری است . تکامل فقط یک تئوری علمی است. این فرضیه در سالهای اخیر به چالش گرفته شده است و هنوز معلوم نیست که به اندازه ای که در ابتدا باور می شد یک تئوری بدون اشکال باشد.( گفته شده در BRAA صفحه 123 ، Wills صفحه 120 و Eldrege صفحه 28")
این ایراد نشانه نداشتن آکاهی در مورد اصول و شیوه های علمی است. در شیوه علمی تمام نتایج آزمایشی و تجربی هستند و چیزی را نمی توان با اطمینان کامل ثابت کرد. دانشمند به هر نتیجه ای
می رسد، حتی اگر چیزی را فرض می کند باید بگوید که این مسئله بنا بر دانش کنونی ما درست است. علم با حقایق کامل سر و کار ندارد. علم با تئوری، فرضیه ها و مدلها سر و کار دارد. برای مقابله با صحبتهای معتقدان به خلقت، تمیز این واژه های از یکدیگر ضروری است. چون کلمه تئوری کاربرد فراگیری دارد که با معنی علمی آن نمی خواند.( بعضی از تحقیقات در آمریکا حاکی از این است که عده زیادی قریب به 95 درصد از مردم از نظر علمی در اساس بی سوادند.تفکر مدرن علمی را بخوبی نفهمیده اند. معتقدان به خلفت نیز مجذوب این نادانی عمومی هستند.)
از نظر عموم مردم کلمه تئوری یعنی چیزی که ثابت نشده است یا ادعایی است که ممکن است حقیقت داشته باشد یا نداشته باشد. معتقدان به خلقت وقتی می گویند تکامل فقط یک تئوری است این معنی را در نظر دارند. مفهوم آن این است که تئوری که اثبات نشده است جایگاهی بالاتر از علم خلقت ندارد. اما در علم واژه ی تئوری معنی روشنی دارد. اولین گام در تحقیقات علمی این است که اطلاعات و داده ها به شکل شواهد قابل تصدیق گرد آوری شوند. پس از جمع آوری داده ها گام بعدی این است که فرضیه ای برای توضیح این داده ها مطرح کنیم.این فرضیه چیزی نیست به جز یک حدس هوشمندانه.( فرضیه نزدیکترین مترادف به آن چیزی است که مردم به آن تئوری می گویند.)
وقتی که فرضیه شکل گرفت آن را با دادهای قدیم و جدید مقایسه می کنند تا متوجه شوند که چقدر با حقایق جور در می آید.اگر فرضیه با اطلاعات تضاد داشته باشد، تغییر داده می شود و دوباره آزمایش می شود یا اینکه دور انداخته می شود و فرضیه ای جدید شکل می گیرد. وقتی که فرضیه ای با
داده های موجود همخوانی داشته باشد، آنگاه به یک تئوری علمی بدل می شود. تئوری علمی در اینجا چهار چوبی می شود که بر اساس آن ارتباط اجزای مختلف داده های خام را تفسیر می کنند.بر اساس این تئوری فرضیه های جدید شکل می گیرند و حوزه هایی که داده های جدید باید گرد آوری شوند، مشخص می شود.اگر این تئوری بتواند به درستی اطلاعات جدید را توضیح دهد( در حقیقت بتواند نتیجه آزمایشات علمی را پیش بینی کند) این تئوری از درجه اعتبار بالایی برخوردار خواهد بود. یک چنین تئوری فقط فرض و حدس نیست.فرضیه ای است که صحت آن با آزمایش مستقیم تأیید شده است و نشان داده است که قدرت پیش بینی بالایی دارد.
وقتی گروهی از تئوری های مربوط به هم ارتباط تگاتنگی با یدکدیگر داشده باشند و نشان دهند که قدرت پیش بینی بالای دارند، آنگاه یک مدل علمی را تشکیل می دهند. مدلها چهار چوبهای عقلی هستند که توسط آنها حوزه ی وسیعی از داده های خاص شرح داده می شوند. از آنها همچنین برای تعیین حوزه های بالقوه ی تحقیقاتی و فرضیه های جدید استفاده می شود که می تواند آزمایش شود و معلوم شود آیا می توانددر مدل مذکور آمیخته شود یا خیر.
یک مثال می تواند به روشن شدن این مسئله کمک کند. مشاهدات به ما می گویند که
می توان دکل یک کشتی بلند را که در افق دور قرار داردپیش از دیدن بدنه و عرشه ی کشتی ببینیم.همچنین ما می توانیم سایه زمین را که دایره وار است بر روی ماه در هنگام ماه گرفتگی ببینیم.بنابراین می توانیم فرض کنیم که زمین کروی شکل است. این همه ی اطلاعات ما را شرح
می دهد. بر اساس این فرضیه ما می توانیم پیش بینی کنیم که اگر زمین کروی شکل است، پس
می توانیم در اطراف کره زمین با کشتی مسافرت کنیم بدون اینکه به لبه ی کره زمین برسیم یا اینکه از کره زمین به بیرون پرت شویم.حال اگر این آزمایش انجام شود، ما متوجه می شویم که حقیقت همین است. فرضیه ی ما اکنون با آزمایش تأیید شده است و نشان می دهد که می تواند اطلاعات گوناگون و پراکنده را در این زمینه با هم مرتبط کند. همچنین نشان می دهد که قابلیت پیش بینی دارد بنابراین به یک تئوری تبدیل می شود که همان کروی بودن کره زمین است.
اگر تئوری کروی بودن زمین را با تئوریهای دیگری از قبیل کروی بودن ماه و تئوری خورشید مرکزی در هم بیامیزیم، یک مدل داریم که در آن ماه به دور زمین می چرخد و زمین به دور خورشید و همه با هم منظومه شمسی را تشکیل می دهند که خورشید در مرکز قرار دارد.
لطفاً توجه کنید که هیچ کدام از اینها حقیقت کامل را تشکیل نمی دهند. این احتمال وجود دارد که در آینده مشاهدات بعدی به کلی این مدل ما را در هم بریزند. یک مدل باید چندین بار تغییر کند تا بتواند داده های جدید را شرح دهد و به این وسیله قدرت توصیفی خود را حفظ کند. هیچ مدل علمی را نمی توان به عنوان حقیقت اثبات شده پنداشت. شاید یک روز در یکجا سایه زمین بر ماه به صورت مربع بیفتد، شاید یک روز داده های جدید نشان دهند که ماه در حقیقت به دور زمین نمی چرخد. ولی می توانیم بر اساس اطلاعات کنونی خود بگوییم که احتمال هیچکدام از این رخداد ها وجود ندارد. ما در اینجا توجیه می شویم که مدل منظومه شمسی به میزان بسیار زیادی یک مدل مطمئنی است. اگر چه نمی توان گفت که به این مدل اطمینان کامل داریم، آزمایشات و آنچه تا کنون نتیجه گیری کردیم به ما می گویند که این مدل قدرت پیش بینی بالایی دارد.
پس این مدل پایه ای برای شکل دهی فرضیه های جدید و به پیرو آن تحقیقات بعدی می شود. دانشمندانی که در زمینه های گوناگون اطلاعات جدیدی را به دست می آورند بر سر اینکه کدام فرضیه بیشتر با اطلاعات جور در می آید و کدام فرضیه اطمینان بیشتری دارد با هم به توافق می رسند. به این شیوه، مدلها همیشه تغییر می کند تا بتوانند با داده های جدید سازگاری یافته و اطلاعات بیشتری راپوشش دهند. دانش هرگز ایستا نیست. آنها با زیاد شدن اطلاعات ما در مورد گیتی تغییر می کنند.
مدل ما هیچ وقت حقیقت محض نیست. می توان آن را یک حقیقت نسبی دانست که هرچه آزمایشات ما و داده مای بیشتر شوند این مدل بیشتر و بیشتر به حقیقت نزدیک می شود. ولی هیچ مدلی هرگز به حقیقت کامل نمی رسد. چون هیچ انسانی نمی تواند به تمام حقایق دست یابد. وقتی که ما به تمام حقایق در مورد مدل علمی خود دسترسی نداریم آن را آزمایشی و فقط در حوزه زمانی کنونی معتبر می دانیم.
مکانیسم های تئوری کنونی تکامل( تکامل تدریجی داروینی بر اساس انتخاب طبیعی، تکامل متعادل و خنثی) با هم یک مدل علمی را می سازند. این مدل از هر آزمایشی سر بلند بیرون آمده است( با کمی تغییرات) و تا کنون با هیچ کدام از داده ها و اطلاعات کنونی ما از اعتبار نیفتاده است. تئوری تکامل می تواند اطلاعات گسترده و پراکنده ای را با میزان اطمینان زیاد به هم مربوط کند و ثابت کرده است که می تواند نتایج آزمایشات را پیش بینی کند. همچنین ثابت کرده است که می تواند حوزه های جدیدی را که در این مورد نیاز به تحقیقات بعدی دارند، معین کنند. تئوری تکامل به عنوان یک تئوری علمی همان جایگاه و قدرتی را دارد که تئوری اتمی، تئوری نسبیت و تئوری فیزک کوانتومی دارند.
معتقدان به خلفت در تکمیل گفته های خویش مبنی بر تئوری بودن تکامل، نظریه خود را هم یک مدل می دانند. ولی تحقیقات نشان می دهند که نظریه خلقت به هیچ روی نمی تواند یک نظریه ی علمی باشد. فرضیه، تئوری و مدل همه بر اساس چندین معیار بنیادی شکل می گیرند.در ابتدا باید دنیا را آنگونه که مشاهده می شود با استفاده از مکانیسم های طبیعی که قابل آزمایش و تجربه هستند، توضیح دهند و نتیجه ی آزمایشات باید قابل تأیید باشد. اگرچه وجود خدا را علم نفی نکرده است، تفسیر فرا طبیعی بر اساس کارهای یک خدای ندیدنی در حوزه ی علم نمی گنجد. جی. بی. اس. هالدن که یک زیست شناس بود گفت:" علم بر این اساس است که دنیا واقعی است و مطایق قوانین منظم عمل
می کند و گاه به گاه با هوس یک موجود فرا طبیعی تغییر نمی کند. آزمایشات من بی خدا هستند. مفهوم آن این است که وقتی آزمایشی می کنم با خودم نمی گویم که فرشته ای، خدایی یا یک موجود فراطبیعی در آزمایش دخالت می کند و بر نتیجه اثر می گذارد.( گفته شده در مونتاگو سال 1984 صفحه 241)" زیست شناس و الهیات دان دیگری به نام دکتر جیمز اسکهان می گوید« من تحقیقات علمی خود را با این اطمینان انجام می دهم که زمین از قوانینی که خداوند در زمان خلقت وضع کرده است، پیروی می کند. من با این اطمینان مطالعات خود را انجام می دهم که خدا هرگز از روی هوس با معجزه نتایج آزمایشات را مخدوش نمی کند.( استراهلر، 1987 صفحه40-41)
در حوزه های قانونی هم همانند حوزه های علمی، موجودات فرا طبیعی جایگاهی ندارند. برای مثال در قوانین آمریکا کسی نمی تواند مرتکب جرمی بشود و بگوید که فریب شیطان را خوردم یا چنین اتفاقی به خواست خدا اتفاق افتاده است. در هیچ سیستمی خدا نفی نمی شود ولی برای شرح
رویداد ها از آن مدد نمی جویند.
ایدده ی معتقدان به خلقت مبنی براین که جهان را خدا آفریده است ممکن است درست باشد یا نباشد. ولی فرض اینکه موجودی خارج از قوانین حاکم بر جهان برهستی سلطه دارد، در قلمرو علمی جایگاهی ندارد. این فرضیه با هیچ آزمایشی ثابت نمی شود و اطلاعات بعدی که از این فرضیه بیرون کشیده می شود قابل پیش بینی نیست و کسانی که به این فرضیه باور دارند فقط متکی به ایمان خویش هستند. شاید از نظر مذهبی و ایدئولوژیکی این نظریه خوب باشد، ولی در علم جایگاهی ندارد.
یکی دیگر از ویژگی های علم این است که قابل آزمایش باشد( یا تأیید شود یا رد شود.) همانطور که دیدید امکان پذیر نیست که بگوییم یک مدل علمی کاملاً درست و صحیح است، ولی کاملاً می توان گفت که فلان مدل علمی غلط است. برای مثال فرضیه تکامل را به چند گونه می توان رد کرد. مثلاً اینکه یک گونه ی جانوری ناگهان از هیچ بومبببببب حلق شود. یا توارث ، تنوع و انتخاب طبیعی که قبلاً علوم آنها را تأیید کرده است، از درجه ی اعتبار ساقط شوند.( اگر یک مکانیسم پیدا شود که از جهش ژنی که در DNA اتفاق می افتد و این جهش از یک نسل به نسل دیگر منتقل می شود جلوگیری کند.) مدل تکامل در صورتی که فسیل یک انسان کاملاً هوشمند یا یک گیاه گل دار در لایه هایی که متعلق به دوره ی کامبرین یا پرمین یا دونین( دوره های زمین شناسی) پیدا شود، رد می شود. فرضیه تکامل یک جور دیگر هم نقض می شود و آن این است که معلوم شود که تمام فسلهایی که تا به حال پیدا شده اند تقلبی هستند و دانشمندان سکولار معتقد به تکامل آنها را ساخته اند تا نام خود را در دنیا پر آوازه کنند. تا کنون معتقدان به خلقت یا افراد دیگری مدارکی ارائه نداده اند که تئوری تکامل را نقض کند. هر آزمایشی که انجام شده و هر اطلاعاتی که گرد آوری شده همه مؤید این تئوری هستند.
چگونه علم آفرینش در بوته ی آزمایش می رود؟ ایده اصلی معتقدان به خلقت این است که خدا دنیا را از هیچ فقط به حکم مقدس خلق کرد. ولی این مدل اصلاً قابل تصدیق و رد کردن نیست. هیچ آزمایشی نیست که نشان دهد خدا وجود ندارد یا خلقت بوقوع نپیوسته است. چون تعریف خدا این است که او موجودی است که قادر به هر کاری است. نمی توان به چیزی اشاره کرد که خدا قادر به انجامش نباشد.بنابر این، این فرضیه به کلی غیر قابل رد یا تصدیق است. هر مسئله ای که در مورد خلقت به وقوع می پیوندد فقط با این ادعا که خدا اینجور خواسته است سر هم بندی می شود. چون انگاره ی علم آفرینش نه قابل آزمایش، نه قابل تأیید و نه قابل رد کردن و نه قابل تحقیق است. چون برای شرح پدیده ها فقط به خدای فرا طبیعی استناد می کنند، نمی توان به مدل آفرینش مدل علمی گفت.
بعضی از معتقدان به خلقت می گویند چون نمی توان خلقت مقدس را تأیید کرد باید بگوییم که خلقت به وقوع پیوسته است. آنها این انتقاد را به یک پرهیزکاری تبدیل می کنند. البته این با متطق جور در نمی آید. هر کسی می تواند ادعا کند که خلقت با آزمایشات بیولوژیستهایی به وجود آمده است که در سیاره ای به نام مالماک زندگی می کردند و ترکیبات شیمیایی خود را بر روی زمین کهنسال
می ریختند. راهی برای آزمایش این فرضیه وجود ندارد. پس راهی برای اثبات اشتباه بودن این فرضیه وجود ندارد. معنی آن این است که این فرضیه علمی نیست ولی لزومی ندارد که به زیست شناسان مالماکی باور داشته باشیم.
معتقدان به خلقت در دادگاه اظهار داشتند که در قانون590 منظور از آفریدگار یک منظور مذهبی مطابق آنچه در انجیل آمده است نیست. برای مثال در محاکمه آرکانزاس معتقدان به خلقت گفتند که منظور از آفرینش این است که آفریدگار ی که خلقت را به وجود آورده است دارای هوش، توانایی و حس طراحی بوده است.( محامه آرکانزاس 1981). این توجیه معقول نیست و قاضیها آن را رد کردند.
معتقدان به خلقت در لحظات خوش اقرار می کنند که نظریه ی آفرینش علمی نیست. هنری موریس بنیانگزار مؤسسه پژوهشهای آفرینش در کتاب خود به نام خلقت علمی می نویسد:
خلقت قابل اثبات نیست
خلقت به شیوه های علمی دسترسی ندارد.
امکان ندارد که آزمایشی ترتیب بدهیم که خلقت را بتوان با آن به اثبات برسانیم یا حتی معین کنیم که چنین پروسه ای هرگز به وقوع پیوسته است(از کتاب خلقت علمی سال 1974 صفحه ی 4)
یک دیگر از اعضای این مؤسسه به نام »دوآن گریش » در کتاب خود به نام آفرینش؟ فسلیها می گویند نهً نوشت:
آفرینش قابل اثبات توسط شیوه های علمی نیست. این نظریه مطابق گفته های بالا صلاحیت ندارد چون قابل آزمایش نیست و به همین دلیل قابل رد کردن یا قبول کردن هم نیست.(1987 صفحه 40)
ما نمی دانیم که آفریدگار چگونه آفرید و از چه پروسه هایی استفاده کرد. او از پروسه هایی استفاده کرده که اکنون در این دنیا کاربردی ندارند. ما با شیوه ای علمی نمی توانیم کشف کنیم که آفریدگار از چه پروسه هایی استفاده کرده است.(گیش 1974 صفحه 40)
تازگیها معتقدان به خلقت می گویند اگر آفرینش علم نیست تکامل هم علم نیست. انها می گویند تکامل مذهب اومانیسم های سکولار است. همین گیش در سال 1981 در نامه ای یه مجله ی دیسکاور می نویسد که همینطور که افرینش علمی نیست تکامل هم علمی نیست هر دو به یک اندازه مذهبی هستند. الونگر می گوید ما ادعایی نداریم که آفرینش یک نظریه علمی است و لی علمی بودن فرضیه تکامل را به چالش می گیریم بر عکس روزگار، الوانگر نویسنده ی قانون 590 است که می گوید آفرینش باید به عنوان یک علم آموزش داده شود. به این موضوعات در سال 1994 فیصله داده شد. در آن زمان یکی از دادگاههای قضایی آمریکا گفت که تئوری تکامل مذهبی نیست و می توان آن را در مدارس تدریس کرد و آموزش آن تداخلی با آموزه های مذهبی ندارد.
معتقدان به خلقت باید توضیح دهند که اکنون که به خطای خود اعتراف می کنند که نظریه ی آفرینش علم نیست پس چرا وقتی قانون ضد تکامل آرکانزاس تصویب می شد چیزی نگفتند؟ یا چرا خودشان را دانشمندان علم آفرینش می نامند؟ و یا اینکه چراچندین سال خواست آنها این بود که نظریه آنها را نظریه علمی بدانند نه یک تعصب مذهبی؟ این تمایلات آنها ویژگی عمومی همه ی معتقدان به خلقت است، گفتار های آنها به تناسب زمان عوض می شود. ( در ابتدا آفرینش فقط مذهب است ولی در زمانی که دادگاه معین می کند که آفرینش را نباید در مدارس به عنوان علم درس داد آنگاه آفرینش علم می شود و به اندازه ی تکامل اعتبار دارد. وقتی این مباحث از دادگاه بیرون برده می شود دوباره آفرینش مذهب می شود. ولی در اینجا تکامل هم مذهب می شود. یک ایمان مذهبی که نمی تواند رد یا تصدیق شود. این مذهب معتقدان به خلقت را از آوردن شواهد برای غیر علمی بودن تکامل باز
نمی دارد.)
عدم صداقت و ایرادهایی که اینها به نظریه ی تکامل می گیرند در مدارکی که در محکمه ی آرکانزاس ارائه دادند بهتر به تصویر کشیده می شود. این مدارک نشان می دهند که آنها به شاهدان بالقوه توصیه می کردن که تعصب مذهبی درباره ی خلقت را دست کم بگیرند به این منظور که از اعلام قانون بدون شرط اجتناب شود. پال والنگر که پیش نویس این قانون را نوشته است، این مطلب را به یکی از حامیان نوشته بود. او نوشته بود" همه ما که در کارهای قانون گزاری دست داریم بهتر است که خود را آنچنان مذهبی نشان ندهیم. این کار اگر اساسی نباشد عاقلانه است. برای مثال در نوشته هایی که به دست کسانی می رسد که ما می خواهیم انها را متقاعد کنیم در اظهارات خود در مورد شهادت به مسیح چیزی نگوییم ولی اگر لازم شد در یک یادداشت جداگانه این کار را بکنیم.) پیوست نوشته ی والنگر 1981آرکانزاس)
در همان زمان که معتقدان به خلقت به حامیان خود سفارش می کردند که اعتقادت خود در مورد مذهب را خیلی بروز ندهند، در زمانی که برای حمایت سیاسی و یا قانون گزاری نیازی به جذب سرمایه داشتند، هدف مذهبی خود را پنهان نمی کردند. انها در بیشتر نوشتارهای خود آشکارا می گفتند که هدف آنها در حمله به طرفداران تکامل جنبه ی اخلاقی و مذهبی دارد نه علمی. والنگر که قانون ضد تکامل آرکانزاس را نوشت در نامه ای به یکی از حامیان خود اقرار کرد که به همه ی این
مجادله ها به چشم جدل نیروهای خدایی با ضد خداها می نگرد. قاضی جورجیا، »براسول دین» اعلام کرد که تمام این آسان گیریها، بی قیدیهای جنسی، سقط جنین ها، آلودگیها، داروها، ابزارهای جلوگیری،حاملگیها ، افزایش جرایم همه و همه زائیده ی این اسطوره ی میمون داروین است. مرکز تحقیقات علوم آفرینش اعلام کرد که مدل علمی تکامل باعث بوجود آمدن فساد و پایین آمدن ارزشها شده است که در نهایت منجر به بیماریهای روانی و بر هم زدن قانون و بی نظمی می شود. موسسه CRCR در گزارشات خود عامل بیماریهای رقابتی و ازدیاد طلاق را تئوری تکامل دانست.
آشکارا معتقدان به خلقت بر این باور هستند که پیش از نظریه داروین و انتشار کتاب" اصالت انواع" در دنیا هیچ بدی وجود نداشته است. متاسفانه اینها در نوشتار های خود به ما نمی گویند که کدام یک از اعمال بد به خاطر باور به نظریه ی تکامل انجام می شود و کدام یک به خاطر باور به نظریه کوانتم یا نظریه نسبیت یا شیمی مولکولی یا جاذبه و ...
نتیجه ای که نمی تو.ان از آن گریخت این است که جنبشگران معتقد به خلقت می دانند که نباید نقطه نظرات خود رااز طریق قانونگزاری به دیگران تحمیل کنند. به جای آن به عمد تلاش کردن تا هدفهای مذهبی خود را پنهان کنند تا از قانون گزاری بی قید و شرط پیشگیری کنند. اکنون چهره ی واقعی آنها رو شده است و دیگر لازم نیست که وانمود کنند که آنها هم علمی می اندیشند. اکنون آنها می توانند آشکارا به دگم مذهبی خود بچسبند.
در نتیجه، به اقرار خود آنها نظریه ی افرینش به هیچ شکلی نمی تواند نظریه ای علمی باشد.نظریه آنها چیری به جز ایراد های بی مورد و تلاش برای وارد کردن دگم مذهبی خود به قانون در لباس مبدل علمی نیست تا به این وسیله قانون اساسی آمریکا و اصول دموکراسی را مستقیماً نقض کنند.
ترجمه ی پارمیس سعدی