Monday, August 11, 2008
خدا و اجابت دعاتصادف روزگار ما را با چند خانواده ی شیرازی در شهر کرج آشنا کرد. آنها ما را برای ناهار به خارج از شهر دعوت کردند. نزدیک بعد از ظهر یکی از زنها کاغذی از جیب خود بیرون اورد و گفت من یک آیه ی قرآن برایتان آورده ام که اگر آن را رونویسی کنید و پایین ان حاجات خود را بنویسید و به رودخانه بیندازید به یک ماه نرسیده آرزوی شما برآورده می شود.
این کاغذ دست به دست می گشت و همه ی زنها از روی ان نوشتند و پایین آن آرزوی خود را نوشتند. من نگاهی به کاغذ انداختم و دیدم که این نوشته اصلاً آیه ی قرآن نیست. بلکه یک دعای عربی است که می گفت خدایا تو را به حسن و حسین و …قسم می دهم که حاجت مرا برآورده کنی. گفتم خانم ها این که اصلاً آیه قرآن نیست. به زور
می گفتند چرا آیه قرآن هست. شک ندارم که اگر فحش عربی هم بود از روی آن می نوشتند. به آنها گفتم سعی کنید خوش خط بنویسید که خدا بتواند خط شما را بخواند. اگر خدا نتواند خط شما را بخواند یک دفعه دیدی یک چیز اشتباهی به شما داد. خلاصه تنها کسی که از آیه ی قرآن این شیرازیها رو نویسی نکرد من بودم. یکی از خانمها با تعجب گفت حانم مگر شما حاجتی ندارید؟ گفتم چرا دارم. گفت پس چرا رونویسی نمی کنی؟ گفتم من هر چه
می خواهم با تلاش خودم به دست می آورم. دعا نمی کنم. گفتم شما هم که به دعا اعتقاد دارید باید همزمان با پیشرفت دنیا پیشرفت کنید. در خواست کنید که در چاه جمکران یک دستگاه کامپیوتر و فکس بگذارند و سپس با اینترنت و فکس با امام زمان ارتباط برقرار کنید. یکی از خانمها گفت: اعتقادات دیگران را مسخره نکنید. گفتم مسخره نکردم. شما که برای برآورده شدن حاجت خود به قلم و کاغذ احتیاج دارید، خدا خودش نمی تواند تشخیص دهد که از او چه می خواهید؟ باید برایش بنویسید؟
ناگهان یکی از خانمها گفت وقتی تو در زندگی ناراحتی یا دردی داری هرگز امامها و خدا را صدا نمی زنی؟ از چه کسی کمک می خواهی در زمان احتیاج؟ گفتم من به خاطر ندارم که دعا کرده باشم یا دستم را به سمت خدا بالا آورده باشم. در اینجا من نمی توانستم از دیدگاه یک انسان بی خدا حرف بزنم. گفتم خدا اگر چیزی را برای تو اراده کرده باشد، با التماسهای تو نظرش را بر نمی گرداند، چرا که اگر چنین کند یعنی اینکه تو به خدا دستور داده ای و خدا مثل یک خدمتکار در اختیار خواست توست. فرق این خدمتکار با خدمتکارهای دیگر این است که وقتی به خدمتکار زمینی دستور می دهی بی چون و چرا باید اجرا کند و اگر نکند اخراج می شود، ولی این خدمتکار آسمانی باید به او التماس کنی.
یکی از خانمها گفت: بعضی اوقات شرایط بدی در اطراف انسان قرار دارد که با دعا بر طرف می شود. گفتم خانم شما خدا را هم ردیف شیطان قرار می دهی که شرایط بد را در اطرافت قرار می دهد بعد باید مثل یک بچه ی بی تربیت که باید چاخانش کنی تا دست از شرارت بردارف به دعا متوسل می شوی و چاپلوسی اش را می کنی تا حوادث بد را از جلوی روی تو بردارد؟ خدا اگر با خواست تو تغییر عقیده بدهد که خدا نیست. تو از آن خدا برتری که خواست خودت را به خدا تحمیل می کنی. او کار هستی به این پیچیدگی را رها می کند و به دنبال اوامر تو می رود.
یکی از خانمها گفت مگر تو دین نداری؟ من گفتم چرا من شیعه به دنیا آمده ام. ولی اعتقادی به دعا ندارم. او منظور مرا از اینکه شیعه به دنیا امده ام نفهمید و گفت: آها پس تو از آن آدمهایی هستی که خودت را به دست خدا می سپاری و می گویی هر چه خدا خواست همان درست است. من هم گفتم بله دقیقاً همین که می گویی! چون اگر بیشتر گفته بودم شک ندارم ظرف هایی را که به ما اختصاص داده بودندوقتی به خانه می رسیدند به گمان اینکه ما نجس بودیم در سطل زباله می انداختند.
یک بار دیگر در مترو یک خانمی که از شاه عبدالعظیم آمده بود برایش همین استدلالها را در مورد بی اثر بودن دعا گفتم و او آنقدر مشتاق شده بود که گفت خانم شما هر روز چه ساعتی به صادقیه می رسید که من وقت خودم را تنظیم کنم و هر روز با شما همسفر شوم.
آدمها در پذیرش واقعیت ها متفاوتند. ولی بحث کردن بی فایده نیست.یکی زودتر می پذیرد یکی دیر تر. در اینجا هم همه سکوت کردند وقتی دیدند جوابی ندارند، اما همانند آن خانم تسلیم نشدند و همه بلند شدند و نامه هایشان را 4 تا کردند و به رودخانه سپردند.