Sunday, September 07, 2008
آیا محمد دیوانه بود؟وقتی محمد به باور خودش به پیامبری برگزیده شد گمان می کرد که دیوانه شده است. سه بار اقدام به خود کشی کرد و لی هر بار صدایی که در گوشش زمزمه می کرد او را از مرگ رهایی داد. خدا در سوره قلم قسم می خورد که محمد دیوانه نیست. یعنی محمد خودش باور داشته است که دیوانه است و این خداست که سعی می کند به او بگوید تو دیوانه نیستی. در صحیح بخاری هم این داستان امده است. این الله احمق این همه انسان بر روی کره زمین را ول کرده است و به سراغ کسی می رود که خودش خیال می کند دیوانه است و مثل آدمهای دروغگو که برای اثبات حرفشان به قسم خوردن متوسل می شوند برای محمد قسم می خورد که او دیوانه نیست. حتم دارم اگر مسلمانی آدرسی از من داشته باشد به خاطر این افترا به پیامبرشان مرا سر به نیست می کند. اما اگر علاقه ای به روانشناسی داشته باشید و در مورد اسکیزوفرنی بخوانید متوجه می شوید که همه پیامبران از جمله محمد دچار اسکیزوفرنی بودند. در اینجا گزیده ای از کتاب روانشاسی "ناهنجاری ، گذشته و حال" برایتان ترجمه کردم تا خودتان قضاوت کنید. البته باید پیش از ان کتابهای تاریخی در مورد محمد را بخوانید و ببنید تمام علائم و هزیانهای او به یک بیمار اسکیزوفرنی شباهت دارد. در اینجا ترجمه صفحه 12 از کتاب مذکور را برایتان می آورم.
همانگونه كه امروزه ميدانيم 4 موضوع اهميت روانشناسي ناهنجاري را تحت پوشش قرار داده است، ولي در زمانهاي گذشته موضوعات بسيار متفاوتي در اين زمينه دارای اهمیت بودند.
در سرتاسر تاريخ بشري، عقايد متفاوت بسياري درباره اينكه چه رفتارهايي ناهنجار تلقي ميشوند وجود داشته است. رفتارهايي كه در يك زمان و يا مكاني مورد قبول و احترام واقع شدهاند در ساير مكانها و زمانها دیوانگی نامیده شده اند. يهوديان و يونانيان باستان براي افرادي كه ادعاي پيغمبري ميكردند و استعداد و قدرت كلامي داشتند احترام بسياري قائل بودند. اما در جوامع پيشرفته امروزی به افرادي كه مدعي پيشگويي درباره آینده هستند به دیده ی تردید می نگرند و کسانی که با لغات غيرمعمول و ريتميك سخن ميگويند، معمولاً جزو مبتلایان به اسكيزوفرنی طبقهبندي ميشوند.
1. یک ناشناس در مورد بیماری اسکیزوفرنی خود اینگونه نوشته است:
یكي از علائم بيماري من اين بود كه صداهايي ميشنيدم ـ صداهاي زيادي كه با من گپ ميزدند، مباحثه و دعوا ميكردند و به من دستور می دادند که به خودم آسیب برسانم یا خود کشی کنم. من احساس كردم كه براي گناهي كه مرتكب شده بودم در معرض امتحان الهي هستم و بايد به خدا جوابگو باشم. بعضی اوقات احساس ميكردم كه توسط دولت براي اعمال خائنانه ای در حال تعقيب هستم.
تصور ميكردم كه صداهايي كه ميشنوم از بين ديوارهاي آپارتمانم و از طريق ماشين رختشويي و خشك كننده منتقل ميشوند و اين دستگاهها با من حرف ميزدند. من احساس كردم كه عوامل دولتي فرستندهها و گيرندههايي در آپارتمانم كار گذاشتهاند بطوريكه هر دو طرف می توانستیم صدای یکدیگر را بشنویم. همچنين تصور می کردم دولت لباس مرا نشاندار كرده است بطوريكه هر وقت از آپارتمانم خارج ميشدم احساس ميكردم كه دارم تعقيب ميشوم. احساس می کردم كه 24 ساعته در حال تعقيب و تحت نظارت هستم. بعدها به اين نتيجه رسيدم كه اينها احساسات من بودند و با بينشي كه كسب كردم فهميدم عملي برخلاف قوانين دولتي انجام نداده بودم.
حالا ميدانم كه اين نظارت دائمي مجازات خدا براي اعمالي كه در اوايل زندگيام انجام داده بودم نبود فقط یک خیال بود.