Thursday, October 19, 2006
نقدی بر برنامه گذرگاه تاریخ
شبکه کانال یک که متعلق به شهرام همایون است ، به تازگی برنامه ای را شروع کرده است که گذرگاه تاریخ نام دارد.مجری این برنامه دکتر ناصر انقطاع است که شخصی بسیار فرزانه است.
ما در ایران، از ماهواره سمت hotbird فقط به دو تلویزیون غیر رقص و آوزی دسترسی داریم که یکی voa هست و دیگری همین تلویزیون همایون. امیدوارم که ایرانیان درون میهن گاهی در کنار تلویزیونهای رقص و آوازی ، سری هم به این دو کانال بزنند. گذرگاه تاریخ برنامه بسیار خوبی است که چهارشنبه شب پخش می شود.
از میان گفتارهای دکتر ناصر انقطاع یک جمله برایم نغز بود . ایشان گفتند که شاعران همه تملق گو و چاپلوس بودند. علت اینکه بیشتر شاعران همه تملق گو و چاپلوس بودند این بوده است که در طول تاریخ ایران بیشتر پادشاهان دیکتاتور بوده اند . شاعران مجبور به تملق گویی بوده اند. تیغ نزدیک رگ گردنشان بوده است. چاره ای نداشتند .ایشان سعدی را مثال آوردند که نام خود را از اتابک سعد گرفته است.
به نگر من ایرانیان هرگز خوی دموکراتیک را یاد نگرفته اند چون بر این سرزمین همیشه پادشاهان دیکتاتور حکومت کرده اند. محدودیت منابع آبی و جدال بر سر این آبها نیاز به قدرت داشته است . موقعیت جغرافیایی ایران، هجومهای پی در پی قبایل وحشی و بی تمدن ، کمبود مراتع و چراگاهها ، ماندگاری در سیستم دامپروری که نسبت به کشاورزی به تخصص کمتری نیاز دارد ، همه و همه از عواملی هستند که ایرانیان را قدرت طلب پرورانده است. اما تملق گویی شاعران به باور من ربطی به اینکه تیغ بر پشت گردن آنها بوده است ندارد. کسی شیخ مصلح الدین را به زور شمشیر مجبور نکرد که نام مستعار خود را سعدی بگذارد.
راز تملق گویی شاعران در تیغی که پشت گردنشان حس می کردند نیست.بلکه در تمایل به نزدیک شدن به قدرت و بهروری از خوان گسترده ای که در بالا دست وجود داشته است ، می باشد.این را از این رو گفتم که بیهوده شاعران را به خاطر تملق گویی توجیه نکنیم. اگر زوری پشت سر آنها بود بهتر بود اصلاً به شعر گفتن روی نمی آوردند تا مجبور نباشند یاوه سرایی کنند و چاپلوسی ستمگران را بکنند.
آنچه گذشته است می تواند درسی برای امروز باشد. هیچ کس نمی تواند همکاری با ستمگران را توجیه کند.
آقای ناصر انقطاع گفتند که آقا محمد خان قاجار در کرمان به سربازش گفت من 25 هزار جفت چشم می خواهم. آنها را می شمارم و اگر کم بود ، چشمان خودت را هم در می آورم.سرباز هم جان خود را دوست داشت ، مجبور بود چشم در آورد. آقا محمد خان چشمها را شمرد و دو تا کم بود.چشمان همان سرباز را درآورد.(باید کمی در این داستان شک کرد. 25 هزار جفت چشم برابر با 50 هزار چشم است که شمردن این همه به دست یک پادشاه کاری غیر عقلانی و بسیار زمان بر است. ).
اگر قرار است از برنامه گذرگاه تاریخ پند بگیریم که تاریخ را تکرار نکنیم ، باید آن را به صورت تحلیلی بیان کنیم.چاره ها را نیز بیان کنیم.چرا که اگر غیر از این باشد ، هر ایرانی تن دادن به جور و ستم این ملایان را توجیه می کند . چون چاره ای جز این نیست.ما باید تملق سید علی خامنه ای را بگوییم و در وصف او شعر بنویسیم چون چاره ای جز این نداریم. اگر جز این کنیم تیغ پشت گردنمان است.
در همه رویدادهایی که آقای ناصر انقطاع روایت کردند ، حس قدرت طلبی نهفته است. نه ترس از دیکتاتوری
اگر سرباز آقا محمد خان چشم در آورد برای این بود که می خواست در قدرت سهمی داشته باشد.
تمام دیکتاتورهای دنیا قدرت خود را از مردم می گیرند.اگر زمانیکه آقا محمد خان خیال تصرف حکومت زندیه را داشت ، کسی با او همراه نمی شد ، او چگونه قدرت به دست می آورد. شاید در زمان همه پادشاهان نافرمانی مدنی مفهومی شناخته شده نبوده است.ولی اگر همه سربازان آقا محمد خان با هم هم پیمان می شدند و از در آوردن چشم مردم کرمان خودداری می کردند ، از آقا محمد خان چه کاری ساخته بود؟
آقای ناصر انقطاع در اولین برنامه از یعقوب لیث صفار ، از داریوش بزرگ و کورش بزرگ، از کریم خان زند و آقا محمد خان قاجار سخن گفت.البته به عنوان مقدمه اولین برنامه بسیار جالب بود. امیدوارم که شیوه برنامه های بعدی به این رویه نباشد.
اگر از ابتدا تنها به داستانهای کوچکی بسنده کنیم و تمام جزئیات آن را بشکافیم و دروغها را با قدرت اندیشه بشناسیم و راه چاره ها و باید ها را نشان دهیم ، بسیار بهتر از این است که راوی باشیم. درست است که آقای انقطاع گفتند که همین تصمیم را دارند، اما هنوز با تاریخی که قصه نباشد فاصله دارند.
شبکه کانال یک که متعلق به شهرام همایون است ، به تازگی برنامه ای را شروع کرده است که گذرگاه تاریخ نام دارد.مجری این برنامه دکتر ناصر انقطاع است که شخصی بسیار فرزانه است.
ما در ایران، از ماهواره سمت hotbird فقط به دو تلویزیون غیر رقص و آوزی دسترسی داریم که یکی voa هست و دیگری همین تلویزیون همایون. امیدوارم که ایرانیان درون میهن گاهی در کنار تلویزیونهای رقص و آوازی ، سری هم به این دو کانال بزنند. گذرگاه تاریخ برنامه بسیار خوبی است که چهارشنبه شب پخش می شود.
از میان گفتارهای دکتر ناصر انقطاع یک جمله برایم نغز بود . ایشان گفتند که شاعران همه تملق گو و چاپلوس بودند. علت اینکه بیشتر شاعران همه تملق گو و چاپلوس بودند این بوده است که در طول تاریخ ایران بیشتر پادشاهان دیکتاتور بوده اند . شاعران مجبور به تملق گویی بوده اند. تیغ نزدیک رگ گردنشان بوده است. چاره ای نداشتند .ایشان سعدی را مثال آوردند که نام خود را از اتابک سعد گرفته است.
به نگر من ایرانیان هرگز خوی دموکراتیک را یاد نگرفته اند چون بر این سرزمین همیشه پادشاهان دیکتاتور حکومت کرده اند. محدودیت منابع آبی و جدال بر سر این آبها نیاز به قدرت داشته است . موقعیت جغرافیایی ایران، هجومهای پی در پی قبایل وحشی و بی تمدن ، کمبود مراتع و چراگاهها ، ماندگاری در سیستم دامپروری که نسبت به کشاورزی به تخصص کمتری نیاز دارد ، همه و همه از عواملی هستند که ایرانیان را قدرت طلب پرورانده است. اما تملق گویی شاعران به باور من ربطی به اینکه تیغ بر پشت گردن آنها بوده است ندارد. کسی شیخ مصلح الدین را به زور شمشیر مجبور نکرد که نام مستعار خود را سعدی بگذارد.
راز تملق گویی شاعران در تیغی که پشت گردنشان حس می کردند نیست.بلکه در تمایل به نزدیک شدن به قدرت و بهروری از خوان گسترده ای که در بالا دست وجود داشته است ، می باشد.این را از این رو گفتم که بیهوده شاعران را به خاطر تملق گویی توجیه نکنیم. اگر زوری پشت سر آنها بود بهتر بود اصلاً به شعر گفتن روی نمی آوردند تا مجبور نباشند یاوه سرایی کنند و چاپلوسی ستمگران را بکنند.
آنچه گذشته است می تواند درسی برای امروز باشد. هیچ کس نمی تواند همکاری با ستمگران را توجیه کند.
آقای ناصر انقطاع گفتند که آقا محمد خان قاجار در کرمان به سربازش گفت من 25 هزار جفت چشم می خواهم. آنها را می شمارم و اگر کم بود ، چشمان خودت را هم در می آورم.سرباز هم جان خود را دوست داشت ، مجبور بود چشم در آورد. آقا محمد خان چشمها را شمرد و دو تا کم بود.چشمان همان سرباز را درآورد.(باید کمی در این داستان شک کرد. 25 هزار جفت چشم برابر با 50 هزار چشم است که شمردن این همه به دست یک پادشاه کاری غیر عقلانی و بسیار زمان بر است. ).
اگر قرار است از برنامه گذرگاه تاریخ پند بگیریم که تاریخ را تکرار نکنیم ، باید آن را به صورت تحلیلی بیان کنیم.چاره ها را نیز بیان کنیم.چرا که اگر غیر از این باشد ، هر ایرانی تن دادن به جور و ستم این ملایان را توجیه می کند . چون چاره ای جز این نیست.ما باید تملق سید علی خامنه ای را بگوییم و در وصف او شعر بنویسیم چون چاره ای جز این نداریم. اگر جز این کنیم تیغ پشت گردنمان است.
در همه رویدادهایی که آقای ناصر انقطاع روایت کردند ، حس قدرت طلبی نهفته است. نه ترس از دیکتاتوری
اگر سرباز آقا محمد خان چشم در آورد برای این بود که می خواست در قدرت سهمی داشته باشد.
تمام دیکتاتورهای دنیا قدرت خود را از مردم می گیرند.اگر زمانیکه آقا محمد خان خیال تصرف حکومت زندیه را داشت ، کسی با او همراه نمی شد ، او چگونه قدرت به دست می آورد. شاید در زمان همه پادشاهان نافرمانی مدنی مفهومی شناخته شده نبوده است.ولی اگر همه سربازان آقا محمد خان با هم هم پیمان می شدند و از در آوردن چشم مردم کرمان خودداری می کردند ، از آقا محمد خان چه کاری ساخته بود؟
آقای ناصر انقطاع در اولین برنامه از یعقوب لیث صفار ، از داریوش بزرگ و کورش بزرگ، از کریم خان زند و آقا محمد خان قاجار سخن گفت.البته به عنوان مقدمه اولین برنامه بسیار جالب بود. امیدوارم که شیوه برنامه های بعدی به این رویه نباشد.
اگر از ابتدا تنها به داستانهای کوچکی بسنده کنیم و تمام جزئیات آن را بشکافیم و دروغها را با قدرت اندیشه بشناسیم و راه چاره ها و باید ها را نشان دهیم ، بسیار بهتر از این است که راوی باشیم. درست است که آقای انقطاع گفتند که همین تصمیم را دارند، اما هنوز با تاریخی که قصه نباشد فاصله دارند.