Tuesday, November 14, 2006
ذهنی که تخدیر شدهhttp://www.baztab.ir/news/31115.php
http://medadgoli.blogfa.com/post-46.aspx
شاید دو پیوندی که در بالا می بینید برایتان عجیب باشد . اما اصلاً جای تعجبی وجود ندارد.
وقتی در دوره راهنمائی بودم دوستی داشتم که اسمش نازنین بود.نازنین با یک پسر بسیار مذهبی دوست شده بود.آن پسر از دوستی با نازنین هیچ قصدی به جز ازدواج نداشت.دوستی این دو برای من خیلی جالب بود.وقتی نازنین هدیه هایی را که دوست پسرش به او داده بود به من نشان می داد کاملاً متعجب می شدم. چون هدیه های او نوار حاجی کافی بود و داستانهای مصور اسلامی.
وقتی نازنین کلاس سوم راهنمائی بود با آن پسر مذهبی ازدواج کرد. بعد از چند سال من و نازنین همسایه شدیم. عشق نازنین به اسلام به خاطر شوهر مذهبی اش آنقدر بالا رفته بود که برای ادامه تحصیل به حوزه رفت . نازنین دارای دو فرزند شد که یکی پسر بود و دیگری دختر. پسر نازنین مثل مادرش برای ادامه تحصیل به حوزه رفت. شوهر نازنین هم پاسدار بود.
در چند سالی که در همسایگی هم بودیم هر وقت به شوهر نازنین سلام می کردم در همان حالی که سرش زیر بود جواب سلام مرا می داد.
.تمام برادرشوهرهای نازنین مردانی بودند که علی رغم داشتن زن و چند فرزند ، به دنبال هوسرانی بودند . همه فامیل، شوهر نازنین را فردی متفاوت از دیگر برادرانش می دانستند. نازنین برایم می گفت که شوهرش در نصیحت به برادرانش می گوید چرا خودتان را به آتش جهنم گرفتار می کنید؟ اگر میل جنسی شما آنقدر زیاد است که همسرتان شما را ارضاء نمی کند ، چرا از راه شرعی وارد نمی شوید و زنی را صیغه نمی کنید؟
اما روزی شنیدم که شوهر نازنین می خواهد تجدید فراش کند. خیلی تعجب آور بود. چون هیچ وقت شوهر نازنین به کسی نگاه نمی کرد . چه طوری زنی دل او را برده بود؟
اما در حقیقت هیچ کس دل شوهر نازنین را نبرده بود.بلکه او فکر می کرد که این کاریعنی ازدواج مجدد ثواب دارد.
چند روز پیش از دختر خواهرم احوال نازنین را پرسیدم، و جویا شدم که آیا مشکل خانوادگیش حل شده است یا نه! دختر خواهرم گفت : نازنین اینقدر زن خوبی است و به یک مرحله ای از مسلمانی رسیده است که این مسائل برایش حل شده است. او از بس با خانواده آخوندها رفت و آمد داشته است و از بس دیده که هر کدام از آنها دو یا سه زن دارند ، به راحتی پذیرفته است که شوهرش برایش هوو بیاورد. خودش نامه ای نوشته و در آن نامه به شوهرش اجازه داده که برود و زن دوم اختیار کند. مادرش نامه را دیده و پاره کرده است.
به دختر خواهرم گفتم یعنی نازنین اینقدر احمق است که خودش به شوهرش اجازه داده که برود و زن دوم بگیرد؟ دختر خواهرم گفت : نه احمق نیست. یک مسلمان واقعی است. گفتم چرا تو یک مسلمان خوب نمی شوی؟ گفت من سعادت ندارم مثل نازنین باشم.من خیلی حسودم . اگر بفهمم شوهرم زن دیگری دارد دق می کنم.من کجا و نازنین کجا؟ من خیلی با نازنین و زنهای دیگری که نازنین با آنها آشناست فاصله دارم.
دختر خواهرم که نسبت فامیلی با نازنین دارد زنی چادری و نماز خوان است که هیچ کس تا کنون به جز کسانی که آنها را محارم خود می داند یک نخ از موهایش را ندیده است. او هنوز خود را مسلمان نمی داند. مسلمان را کسی می داند که مثل نازنین بپذیرد که شوهرش تا چهار زن داشته باشد.
آن وقت بعضی ها می گویند چرا تو و امثال تو شمشیر را از رو بسته اید و اسلام را نشانه رفته اید؟ می گویند هر چه می خواهید با این رژیم ستیز کنید ،بکنید اما کاری به اسلام نداشته باشید. مردم رابطه عاطفی با اسلام دارند.
وقتی اسلام ذهن زنان کشورم را اینقدر تخدیر کرده است که نمی توانند بفهمد اسلام به آنها به چشم یک کالای جنسی می نگرد ، می توان کاری با اسلام نداشت؟
وقتی اسلام در آیات متعددی دستور قتل و کشتار اهل کتاب و مشرک وکافر را می دهد، آیا کسی که با چنین تفکراتی خو گرفته است هرگز می تواند به پیروان دینهای دیگر یا بی دینها اجازه ابراز وجود بدهد؟
چگونه ذهنهای تخدیر شده می توانند از حقوق جهان شمول بشری حرف بزنند؟
آیا می توان باور کرد که یک مسلمان روزی به دموکراسی یعنی تنوع اندیشه ها باور داشته باشد ، در حالیکه در قرآن به او گفته شده است که کافرین نجس هستند؟
آیا کسی که فاصله آتش جهنم و رستگاری را فقط در خواندن انکحت علی صداق المعاوم می داند،می تواند انتخابی درست داشته باشد که سرنوشت کشور را به دست او بسپاریم؟
آیا با این مردمی که اسلام اینگونه ذهنشان را تخدیر کرده است ، می توان به دموکراسی رسید؟
به نظر شما مبارزه با اسلام ، مقدم بر مبارزه با جمهوری اسلامی نیست؟