Friday, June 02, 2006
برای آنها که همیشه به دنبال قهرمان و رهبر هستند
لابد همه می دانید که در بسیاری از کارها مثل تجارت خاویار فقط آقازاده ها هستند که حق پیوستن به چنین کارهای تجاری را دارند.شخصی در چند سال پیش خود را وارد کاری می کند که با منافع مخابرات تضاد داشته است. از این راه به ثروت هنگفتی می رسد. اما همینکه مخابرات متوجه می شود او را دستگیر می کنند ودر حدود پنج ماه به زندان می اندازند.این شخص وقتی که از زندان خارج می شود به آلمان می رود و پرونده زندانی بودن خود را هم میبرد . در آنجا این پرورنده را به دولت آلمان نشان می دهد . دولت آلمان هم بدون اینکه اصلاً نگاهی به این پرونده بکند، به او پناهندگی می دهد. در حالیکه پرونده او اصلاً سیاسی نبوده است و آن شخص به قول خودش اصلاً سیاسی نبوده است. دولت آلمان یک برنامه رادیویی به مدت 2 ساعت در روز در اختیار او می گذارد تا به اصطلاح بر علیه رژیم ایران برنامه اجرا کند.این شخص که حالا از دنیا رفته است به خویشاوندانش می گوید مطالبی را در این استودیو در اختیارش می گذارند و او بدون اینکه اعتقادی به این مطالب داشته باشد طوطی وار آنها را تکرار می کند.گاهی هم موسیقی به زبانهای مختلف لری و ترکی و غیره پخش می کند.روزی به او می گویند که فردا فلان رهبر بهمان گروه دموکرات مبارز با این رادیو مصاحبه خواهد داشت. مرحوم گوینده برای خویشاوندانش می گوید که روز قبل از مصاحبه فکسی از طرف آن رهبر مبارز! برایم رسید . به محتوی که نگاه کردم خشکم زد. دیدم فهرستی تهیه کرده است و در آن مبالغی را برای نوع مصاحبه معین کرده است. مثلاً نوشته است که سوالهای داغ سیاسی اینقدر یورو سوالی که خیلی تند و آتشی نباشد فلان قدر یورو.و الی آخر. برای نوع سوالها قیمت تعیین کرده بود و فرستاده بود. کسی که این ماجرا را برایم تعریف کرد می گفت وقتی این داستان را شنیدم با خود فکر کردم که او در حال شوخی است و اصلاً حرفش را باور نکردم. اما وقتی حضوراً به آلمان رفتم چون با گوینده رادیو نسبت نزدیک فامیلی داشتم به استودیو رفتم. او در آنجا پرونده آن رهبر مبارز را که برای مبارزه پول می گرفت ، نشانم داد. بعدها فهمیدم که این دوست مبارز صاحب چندین دانسینگ است و آنقدر ثروت دارد که تا ابد یادش نباشد در ایران چه می گذرد.ایرانیان عزیز درون مرز شاید هنوز باور نداشته باشند که بعضیها مبارزه برایشان تفنن است.کسی مثل داریوش همایون که خودش در یکی از مصاحبه هایش به صورت آشکار چیزی به این مضمون گفت که حزب مشروطه را از سر بیکاری درست کرده است(جمله دقیق ایشان یادم نیست.) در یکی از مصاحبه هایش هم گفته بود که اگر ایران در مرزها مشغول جنگ باشد کمتر به حجاب خانمها و چیزهای دیگر گیر می دهد(در مصاحبه با روزنامه شهروند).یعنی یک رهبر آنقدر کم فکر می کند که نابودی جوانها را در جبهه های جنگ به راحتی حجاب خانمها ترجیح می دهد.سر سوزنی فکر نمی کند که وقتی جنگ بود خانمها بیشتر در مضیقه بودند و وقتی موهای خود را بیرون می گذاشتند به آنها تذکر می دادند که برادرانمان در جبهه های جنگ کشته میشوند آن وقت شما با این بد حجابی خون آنها را پایمال می کنید. از طرف دیگر اینکه یک کسی که چنین اسم و رسمی دارد نمی تواند بفهمد که جنگ حتی اگر باعث شود فشار حجاب بر خانمها را کم کند ، یک داروی موقتی است. بعد از جنگ چه میشود. هزینه ای که باید بعد از جنگ برای آبادانی صرف شود ارزشی بیشتر از حجاب خانمها دارد؟
از نمونه دیگر می توان آقای علی جوادی را نام برد که در تلویزیون کانال یک اعلام کرد پیوستن به اتحاد همه با هم بدون در دست داشتن رهبری نه ایده آل است و نه مطلوب. مضمون این حرف این بود که تنها در صورتی دست اتحاد به سوی دیگر گروههای مبارز دراز خواهد کرد که رهبری مبارزه به دست حزب کمونیست کارگری باشد.
در این میان تنها آقای رضا پهلوی است که بدون ریا از اتحاد همه با هم حرف می زند و هیچگاه هم ادعای رهبری ندارد.
خلاصه اینکه همه آنهایی که نشسته اند تا رهبری از غیب پیدا شود و کشتی مبارزه ایرانیان را به ساحل برساند ، باید بدانند که بسیاری از رهبرهای خارج نشین از این دست هستند.(از قبیله علی جوادی و داریوش همایون و رهبران حزب دموکرات کردستان که برای مصاحبه پول می گیرند)