Thursday, August 02, 2018
آیا می
توانید خدا را با قلبتان احساس کنید؟
اگر از بعضی افراد بپرسید چرا به خدا باور دارند، اغلب آنها
دلیلی می آورند که برگرفته شده از منطق است (هر چند این منطق ممکن است دست و پا
شکسته باشد). ولی عده کمی از خداباوران منطق را کنار می گذارند و کاملاً به
احساسات خود تکیه می کنند. سؤال اینجاست، آیا احساسات راهی معتبر برای تعیین حقیقت
هستند؟
کسی ممکن است اینگونه بگوید، «من می دانم خدا وجود دارد. من
آن را در قلب خود احساس میکنم.»
شکی ندارم که این شخص در واقع احساساتی را تجربه می کند. ولی
احساسات چه هستند و از آنها چه نتیجه ای می توان گرفت؟ در این مورد نوشتارهای علمی زیادی وجود دارد.
احساسات از رها شدن مولکول های علامت دهنده ی شیمیایی نظیر نروپپتیدها در مغز و
هورمون ها در جریان خون به وجود می آیند.
احساسی که شما به دست می آورید بستگی به آمیزه و مقدار مواد شیمیایی است که
رها شده است و محدوده ی آن می تواند از ترس شدید تا سعادت مطلق باشد.احساسات ما
واقعی هستند. این احساسات از مواد شیمیایی که در اعماق مغز ما هستند سرچشمه می
گیرند؛ جایی از مغز که از لوب جلویی که به منطق مربوط می شود دور است.
این مواد شیمیایی به بدن شما علامت می فرستند که برای چیزی که
در حال روی دادن است آماده باشید. برای مثال، برای خوردن، سکس یا درد.
رها شدن مواد شیمیایی از مغز شروع می شود، مخصوصاً در زمانی که
مغز باور دارد چیزی در حال روی دادن است. ولی مسئله ای وجود دارد و آن این است که
گاهی مغز به راحتی اشتباه می کند. برای مثال، مغز ممکن است باور داشته باشد که می
خواهید سکس کنید و همه هورمونهایی
که مناسب این لحظه هستند ترشح می شوند ولی در واقع شما فقط دارید خواب می بینید یا به تغییر رنگ پیکسل های
کامپیوترتان نگاه می کنید!
یا ممکن است مغز باور داشته باشد که عنکبوتی بزرگ در حال
نزدیک شدن به شماست. هورمون های مربوط به ترس و فرار ترشح می شوند تا متوجه شوید که فقط برگی در حال
افتادن است. می دانم که بسیاری از افراد با احساسات قوی برای هشدارباش اشتباهی
مواجه شده اند.
حتی شک و تردید هم می تواند مغز را به اشتباه بیندازد. برای
مثال مردی که باور دارد زنش به او خیانت می کند، همین شک می تواند در او احساسات
قوی ایجاد کند.
در اینجا دو نکته وجود دارد. احساسات را باورها راه اندازی می
کنند و مغز به راحتی گول می خورد و چیزهایی را باور می کند که حقیقت ندارند.
بنابراین وقتی کسی می گوید خدا را در قلبش احساس می کند، در
واقع مقدار زیادی نروپپتید در جریان خون او ترشح می وشد که احساس عالی بودن می
کند. از نظر منطقی این گفته درست شبیه این است که بگوییم، «من به خدا باور دارم
زیرا مغز من به بارو به خدا پاداش می دهد».
این چرخهی
بازخورد مثبت است. هر چه بیشتر باور داشته باشی احساسات قوی تر است و هر چه احساسات
قوی تر باشد بیشتر باور داری.
باید نتیجه گیری کنیم که احساسات گواهی دهنده وجود خدا نیستند.
آنها فقط گواهی باور شما به وجود خدا هستند. اگر می خواهید بفهمید خدا وجود دارد
یا نه به درون مغز خود نگاه نکنید به دنیای بیرون نگاه کنید.
ترجمه مقاله atheistaliance
ترجمه پارمیس سعدی